وقتی مافیا هستی و عضو هشتم بی تی اس 2
وقتی مافیا هستی و عضو هشتم بی تی اس 2
پارت شونزدهم (آخر)
ویو ا.ت
بعد از چند ساعت رسیدیم کره رفتم عمارت بادیگارد ها از دیدن من شوکه شده بودن با خوشحالی احترام گذاشتن سوهیون نبود رفتم یه دوش گرفتم و حاظر شدم تو راه یه کیک گرفتم و با جیهو رفتیم سالن از یکی از منیجر ها پرسیدم و گفت سالن تمرین هستن
پس حرکت کردم اون سمت
بعد از ده دقیقه رسیدم کیک رو از جعبه در آوردم و با جیهو رفتیم بالا گفتم اون اول رو صندلی جلو در بشینه در رو باز کردم پسرا اصلا حواسشون نبود که گفتم
+بدون من خوش میگذره؟!(خنده)
پسرا با تعجب بهم نگاه کردن کوک مات و مبهوت داشت بهم نگاه میکرد
یه خنده ای کردم
+منم ا.ت کیم ا.ت عضو هشتم گروه بی تی اس
یونگی:ا.ت !!
کیک رو گذاشتم رو میز که کوک دوید سمتم و محکم بغلم کرد سرش رو برد تو گردنم
_ا.ت دلم برات تنگ شده بود.
+منم...
هنوز حرفم کامل نشده بود که کوک منو کوبوند به دیوار پشتی و محکم لب هام رو مک میزد
بعد از پنج دقیقه ولم کرد
جیمین :معلوم بود چقدر دلتنگه
همه(خنده)
+یه مهمون افتخاری هم داریم
ته:کیه ؟!
+جیهو پسرم بیا داخل
جیهو با اون دست های کوچولوش در رو باز کرد کوک با دیدنش عصبانی شد
_این حر....
+کوک بس کن
_این چرا اینجا هست ؟!
+بهم اعتماد کن بعدا برات تعریف میکنم
_دوست دارم بیبی بانی
+منم :)
ویو راوی
ا.ت همه قضیه جیهو رو برای کوک تعریف کرد اون ها از جیهو خیلی خوب مراقبت کردن همونطور که از دختر و پسر خودشون هانا و (اسم پسر هیچی به ذهنم نمیاادد )
و همه به خوبی و خوشی زندگی کردن
پایان :)
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#fake
پارت شونزدهم (آخر)
ویو ا.ت
بعد از چند ساعت رسیدیم کره رفتم عمارت بادیگارد ها از دیدن من شوکه شده بودن با خوشحالی احترام گذاشتن سوهیون نبود رفتم یه دوش گرفتم و حاظر شدم تو راه یه کیک گرفتم و با جیهو رفتیم سالن از یکی از منیجر ها پرسیدم و گفت سالن تمرین هستن
پس حرکت کردم اون سمت
بعد از ده دقیقه رسیدم کیک رو از جعبه در آوردم و با جیهو رفتیم بالا گفتم اون اول رو صندلی جلو در بشینه در رو باز کردم پسرا اصلا حواسشون نبود که گفتم
+بدون من خوش میگذره؟!(خنده)
پسرا با تعجب بهم نگاه کردن کوک مات و مبهوت داشت بهم نگاه میکرد
یه خنده ای کردم
+منم ا.ت کیم ا.ت عضو هشتم گروه بی تی اس
یونگی:ا.ت !!
کیک رو گذاشتم رو میز که کوک دوید سمتم و محکم بغلم کرد سرش رو برد تو گردنم
_ا.ت دلم برات تنگ شده بود.
+منم...
هنوز حرفم کامل نشده بود که کوک منو کوبوند به دیوار پشتی و محکم لب هام رو مک میزد
بعد از پنج دقیقه ولم کرد
جیمین :معلوم بود چقدر دلتنگه
همه(خنده)
+یه مهمون افتخاری هم داریم
ته:کیه ؟!
+جیهو پسرم بیا داخل
جیهو با اون دست های کوچولوش در رو باز کرد کوک با دیدنش عصبانی شد
_این حر....
+کوک بس کن
_این چرا اینجا هست ؟!
+بهم اعتماد کن بعدا برات تعریف میکنم
_دوست دارم بیبی بانی
+منم :)
ویو راوی
ا.ت همه قضیه جیهو رو برای کوک تعریف کرد اون ها از جیهو خیلی خوب مراقبت کردن همونطور که از دختر و پسر خودشون هانا و (اسم پسر هیچی به ذهنم نمیاادد )
و همه به خوبی و خوشی زندگی کردن
پایان :)
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#fake
۴.۸k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.