رمان
#رمان
#چشمان_سیاه
#BTS
#part:۳۴
بلا:وای دارم میترکم جیمین کافیه من دیگه نمیتونم بخورم
جیمین:سیر شدی؟
بلا:سیر چیه دارم منفجر میشم
جیمین:میخواد منفجر بشه وایییی....باشه بریم پس ها؟
بلا:اره اره بریم
رفتیم سمت ماشین و سوار شدیم.....کمربند رو بستم و جیمین شروع به رانندگی کرد....
جیمین:چیزه...گوشه لبت کثیفه....بخاطر سس سالاد
بلا:یاااا جیمین اینهمه وقت چرا بهم نگفتی
جیمین:اذیت کردنت حال میده
بلا:جیمیننننننن...توهم شدی میساکی ۲
جیمین:میساکی اذیتت میکنه؟
بلا:سری واسم نزاشته...بعد ازینکه ی عالمه حرصم داد اخرش با خنده میگه....وای حرص خوردنت چقدر حال میدههه...الان توهم اینطور شدی
جیمین:خو حال میده واقعا
بلا:یااا جیمیننننن
جیمین:یاااا بلااااا
هردومون زدیم زیر خنده و صدای اهنگ رو بلند کردیم و باهاش میخوندیم...
دیگه تاوقتی به خونه رسیدم حرف میزدیم و میخندیدیم و خلاصه کلی خوشمیگذروندیم
بلاخره بعد از چند ساعت رسیدیم دم در خونه ام....از ماشین پیاده شدم و به جیمین کردم
بلا:نمیای؟
جیمین:نه باید برم یکمم واسه کنسرت فردا تمرین کنم...فردا سر ساعت ۹ کنسرت باش اوکی؟همینکه اسم و فامیلت رو بگی میزارن بیای داخل نیاز به بلیط نیست
بلا:اوکی....مرسی
جیمین:فعلا
بلا:بای
سریع در خونه رو باز کردم و دویدم سمت در ورودی....وارد خونه شدم و با صدای بلند داد زدم:میساکییییییییییییی....گراااااااااااز کجایییییییییی بیا کارت دارمممممممم
همینطور که داد میزدم یهو دیدم تمو داره از پله ها میاد پایین
لبخندم رو قورت دادم و آب دهنمو بزور بلعیدم
بلا:ت...تمو؟
تمو:بله منم
بلا:واااو چخبررر؟چطور مطوری؟خوبی؟کجایی؟نبودی؟
همینطور که اروم اروم از پله ها پایین میومد میساکی از پشتت دراومد و ابروهاشو به عنوان اعصاب نداره بالا میبرد
بعدش ۴ انگشتشو برد سمت گلوش و چپ و راست میکرد...به این معنا که قراره بکشتت
دوباره ای دهنمو قورت دادم و اروم اروم برمیگشتم عقب:تمو عزیزم فدات بشم الهی اروم باش لطفا باشه؟
یهو شروع کرد دویدن سمتم منم پا تند کردم و فرار کردم
اما همچنان میومد دنبالم
ی لحظه به پشتم نگاه کردم داشت خیلی نزدیکم میشد...
تعادلم رو ا دست دادم به جلو نگاه نکردم که با کله رفتم تو زمین
#چشمان_سیاه
#BTS
#part:۳۴
بلا:وای دارم میترکم جیمین کافیه من دیگه نمیتونم بخورم
جیمین:سیر شدی؟
بلا:سیر چیه دارم منفجر میشم
جیمین:میخواد منفجر بشه وایییی....باشه بریم پس ها؟
بلا:اره اره بریم
رفتیم سمت ماشین و سوار شدیم.....کمربند رو بستم و جیمین شروع به رانندگی کرد....
جیمین:چیزه...گوشه لبت کثیفه....بخاطر سس سالاد
بلا:یاااا جیمین اینهمه وقت چرا بهم نگفتی
جیمین:اذیت کردنت حال میده
بلا:جیمیننننننن...توهم شدی میساکی ۲
جیمین:میساکی اذیتت میکنه؟
بلا:سری واسم نزاشته...بعد ازینکه ی عالمه حرصم داد اخرش با خنده میگه....وای حرص خوردنت چقدر حال میدههه...الان توهم اینطور شدی
جیمین:خو حال میده واقعا
بلا:یااا جیمیننننن
جیمین:یاااا بلااااا
هردومون زدیم زیر خنده و صدای اهنگ رو بلند کردیم و باهاش میخوندیم...
دیگه تاوقتی به خونه رسیدم حرف میزدیم و میخندیدیم و خلاصه کلی خوشمیگذروندیم
بلاخره بعد از چند ساعت رسیدیم دم در خونه ام....از ماشین پیاده شدم و به جیمین کردم
بلا:نمیای؟
جیمین:نه باید برم یکمم واسه کنسرت فردا تمرین کنم...فردا سر ساعت ۹ کنسرت باش اوکی؟همینکه اسم و فامیلت رو بگی میزارن بیای داخل نیاز به بلیط نیست
بلا:اوکی....مرسی
جیمین:فعلا
بلا:بای
سریع در خونه رو باز کردم و دویدم سمت در ورودی....وارد خونه شدم و با صدای بلند داد زدم:میساکییییییییییییی....گراااااااااااز کجایییییییییی بیا کارت دارمممممممم
همینطور که داد میزدم یهو دیدم تمو داره از پله ها میاد پایین
لبخندم رو قورت دادم و آب دهنمو بزور بلعیدم
بلا:ت...تمو؟
تمو:بله منم
بلا:واااو چخبررر؟چطور مطوری؟خوبی؟کجایی؟نبودی؟
همینطور که اروم اروم از پله ها پایین میومد میساکی از پشتت دراومد و ابروهاشو به عنوان اعصاب نداره بالا میبرد
بعدش ۴ انگشتشو برد سمت گلوش و چپ و راست میکرد...به این معنا که قراره بکشتت
دوباره ای دهنمو قورت دادم و اروم اروم برمیگشتم عقب:تمو عزیزم فدات بشم الهی اروم باش لطفا باشه؟
یهو شروع کرد دویدن سمتم منم پا تند کردم و فرار کردم
اما همچنان میومد دنبالم
ی لحظه به پشتم نگاه کردم داشت خیلی نزدیکم میشد...
تعادلم رو ا دست دادم به جلو نگاه نکردم که با کله رفتم تو زمین
۳.۸k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.