همسایه ی من جئون جونگ کوکه ( p⁴⁴ )
همسایه ی من جئون جونگ کوکه ( p⁴⁴ )
& جئون که همش درحال فکر کردن به این بود که چرا در باز بوده و
حواسش اصلا به دور و برش نبود ،
درحالی که ا/ت داشت از حموم میومد بیرون
وقتی اومد بیرون ،
ا/ت با دیدن جئون که توی خونشه و با این تفکر که بخواد بلایی سرش بیاره
جیغ بلندی کشید
و با جیغ ا/ت ، جونگ کوک هم جیغی کشید
+ توی عوضی اینجا چیکار میکنی؟؟؟
_ هی هی مراقب حرف زدنت باش!
+ اگر بخوام نباشم چی؟؟
اونی که اومده توی خونه ام بدون اجازه تو بودی نه من
چیکارم داری؟؟؟
میخوای بلایی سرم بیاری؟؟؟
_ هه ، بخوام بلایی سر کسی بیارم سر تو یکی نمیارم
بعدشم
وقتی اومدم خونه در باز بود
وگرنه کلمو همینجوری نمینداختم بیام داخل
ترسیدم که اتفاقی برات افتاده باشه یا دزد اومده باشه
+ اره حتما تو بخوای نگرانم شی.
خندیدم بابا چرت و پرت نگو و از خونم گمشو بیرون
تا زنگ نزدم به پلیس و نگفتم اومدی یه بلایی سرم بیاری.
_ تو میخوای زنگ بزنی به پلیس؟؟
& جئون این جمله رو درحالی گفت که دستاش توی جیب شلوارش بود و همینجور داشت به ا/ت نزدیک میشد
و ا/ت هم همینجوری درحال عقب رفتن و نزدیک شدن به دیوار بود
+ چ..چی؟؟
اره..خب
مگه چیه؟؟؟
_ هه ، و مطمئن هم هستی که قراره اجازه بدم خیلی راحت زنگ به پلیس بزنی؟؟
+ مگه اجازه ی انجام این کار دست توعه؟؟
نه نیست پش چرت و پرت تحویل من نده و برو کنار
& ا/ت درحالی که به دیوار چسبیده بود و فاصله ی نیلی کمی با جئون داشت این حرف رو زد
_ بسه خستم کردی
اومدم اینجا که باهات بریم خرید و لباسایی که برای اون روز میخوای رو بگیرم برات
چند بار هم در زدم اما خانم متوجه نشد
یه هل به در دادم و دیدم بازه و نگران شدم که نکنه کس دیگه ای قبل از من اومده باشه؟؟
+ تو و نگرلن شدن؟
توقع داری باور کنم؟؟
_ چه باور کنی چه نه این واقعیتی بوده که اتفاق افتاده
& این دو نفر درحال بحث کردن بودن که صدایی از اشپزخونه اومد
و جئون باز هم به این فکر کرد که حتما کسی خونه است که وقتی ا/ت درحال دوش گرفتن بوده،
اومده خونه و الان هم داشته به حرفاشون گوش میداده
& جئون که همش درحال فکر کردن به این بود که چرا در باز بوده و
حواسش اصلا به دور و برش نبود ،
درحالی که ا/ت داشت از حموم میومد بیرون
وقتی اومد بیرون ،
ا/ت با دیدن جئون که توی خونشه و با این تفکر که بخواد بلایی سرش بیاره
جیغ بلندی کشید
و با جیغ ا/ت ، جونگ کوک هم جیغی کشید
+ توی عوضی اینجا چیکار میکنی؟؟؟
_ هی هی مراقب حرف زدنت باش!
+ اگر بخوام نباشم چی؟؟
اونی که اومده توی خونه ام بدون اجازه تو بودی نه من
چیکارم داری؟؟؟
میخوای بلایی سرم بیاری؟؟؟
_ هه ، بخوام بلایی سر کسی بیارم سر تو یکی نمیارم
بعدشم
وقتی اومدم خونه در باز بود
وگرنه کلمو همینجوری نمینداختم بیام داخل
ترسیدم که اتفاقی برات افتاده باشه یا دزد اومده باشه
+ اره حتما تو بخوای نگرانم شی.
خندیدم بابا چرت و پرت نگو و از خونم گمشو بیرون
تا زنگ نزدم به پلیس و نگفتم اومدی یه بلایی سرم بیاری.
_ تو میخوای زنگ بزنی به پلیس؟؟
& جئون این جمله رو درحالی گفت که دستاش توی جیب شلوارش بود و همینجور داشت به ا/ت نزدیک میشد
و ا/ت هم همینجوری درحال عقب رفتن و نزدیک شدن به دیوار بود
+ چ..چی؟؟
اره..خب
مگه چیه؟؟؟
_ هه ، و مطمئن هم هستی که قراره اجازه بدم خیلی راحت زنگ به پلیس بزنی؟؟
+ مگه اجازه ی انجام این کار دست توعه؟؟
نه نیست پش چرت و پرت تحویل من نده و برو کنار
& ا/ت درحالی که به دیوار چسبیده بود و فاصله ی نیلی کمی با جئون داشت این حرف رو زد
_ بسه خستم کردی
اومدم اینجا که باهات بریم خرید و لباسایی که برای اون روز میخوای رو بگیرم برات
چند بار هم در زدم اما خانم متوجه نشد
یه هل به در دادم و دیدم بازه و نگران شدم که نکنه کس دیگه ای قبل از من اومده باشه؟؟
+ تو و نگرلن شدن؟
توقع داری باور کنم؟؟
_ چه باور کنی چه نه این واقعیتی بوده که اتفاق افتاده
& این دو نفر درحال بحث کردن بودن که صدایی از اشپزخونه اومد
و جئون باز هم به این فکر کرد که حتما کسی خونه است که وقتی ا/ت درحال دوش گرفتن بوده،
اومده خونه و الان هم داشته به حرفاشون گوش میداده
۳.۶k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.