مافیای خشن #پارت_چهار

جنکوک سوار یه ماشین خیلی باکلاس شد منم سوار شدم
نشسته بودم که به جونکوک گفتم
(راستی بچه ها اون مرده که دستای ا/ت رو باز کرد اسم جنکوک رو به ا/ت گفت)

ا/ت: ب ببخشید میشه بگی کجا میریم

جنکوک:...........

ا/ت: اقای جنکوک؟

جنکوک: خفه شو فقط( با داد)

ا/ت: ............

ویو ات

دیدم دم یه خونه ویلایی بزرگ وایساد و گفت پیاد شم
پیاده شدم پشمام ریخته بود خیلی بزرگ بود (عکس خونه رو تو اسلاید ها گذاشتم)
وارد عمارت شدیم وقتی وارد شدم هرچی برگ داشتم ریخت خیلی با کلاس و خوشگل بود یه دختر هم روی کاناپه نشسته بود و داشت کتاب میخوند و گفت

&: های ددی

کوک: منو اینجوری صدا نزن با عصبانیت

&: چرا ددی بلاخره کا قراره ازدواج کنیم

کوک: منو تو هیچوقت ازدواج نمیکنیم اینو بفهم(با داد)

&: هه باشه میبینیم(با نیشخند)

کوک: دنبالم بیا

ا/ت: ب باشه

دنبال جنکوک رفتم و دیدم دم یه اتاق ایستاد گفتم لابد یه اتاق شیکه ولی خورد تو ذوقم یه اتاق کثیف و پر از گردو خاک

کوک: خودت تمیزش کن و وسایلت رو بچین

اینو گفت و رفت

ادامه دارد
اگه دوست ندارید بگید ادامه ندم
دیدگاه ها (۹)

#مافیای_خشن_پارت ششم

#مافیای خشن پارت پنجم

مافیای خشن #پارت_سه

مافیای خشن #پارت_دو

تکپارتی از کوک

❣پارت ششم❣ویو جونگکوک: نمیدونم چراوقتی گفت چیزی دیگه ای نمیخ...

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط