𝗣𝗮𝗿¹⁰⁰
𝗣𝗮𝗿¹⁰⁰
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
ا/ت: من نرفتم خونه اش، رفتم فقط به نایون بفهمونم اونی که ازش تعریف میکرد چه عوضیه.
جونگ کوک: تو غلط کردی.
دیگه نتونستم آروم باشم.
داد زدم:
ا/ت: تو غلط کردی که نمیفهمی من چه حال و روزی دارم.
جونگ کوک: نمیفهمم! درو باز کن تا بهت نشون بدم میفهمم یا نه.
ا/ت: اصلا تو کی هستی که تو کارام دخالت میکنی؟چون شدی شوهرِ قلابیم میخوای هر طور دلت...
یک آن با صدای بلندتری داد زد:
جونگ کوک: این درو باز کن تا نشونت بدم شوهرِ قلابیتم یا واقعی!!
چند ضربه پی در پی و محکم به در زد.
حدس میزدم با پاش داره این کار رو میکنه، داد زد:
جونگ کوک: میگم غلط کردی چون بدون اجازه من رفتی اونجا...اگه اون عوضی اذیتت میکرد یا بلایی سرت میآورد چی؟ چرا اصلا به من نگفتی؟
با اینکه تردید داشتم برای گفتنش، اما میخواستم خيالش رو راحت کنم که تنها نرفتم.
ا/ت: من با شوگا هماهنگ کرده بودم، با هم رفتیم اونجا، اونم اونجا بود.
تا اسم شوگا رو آوردم، یهو بلندتر از حد معمول داد زد:
جونگ کوک: شوگا چی کارست؟تو زنِ من، رفتی به اون مرتیکه گفتی ببرتت اونجا چه غلطی بکنی؟ اگه نایون به من زنگ نمیزد نمیومدم اون مرتیکه ی بز میخواست چیکار کنه؟
ا/ت: جونگ کوک بسه...برو راحتم بذار...اصلا از همه تون بدم میاد....از تو...از تهیونگ...از خانواده هاتون....دست از سرم بردار...رفتم چون میخوام ازش تقاص بگیرم...میدونی من چند بار رفتم تا دم مرگ و برگشتم؟ میدونی اون به چه کارایی وادارم میکرد که هر دفعه آرزوی مرگ میکردم؟تو.....تو که این چیزا رو نميدونی، نبودی ببینی وقتی بچه ی نامشروع شو سقط کردم، چه دردی کشیدم بدون اینکه کسی کنارم باشه...
آروم گفت:
جونگ کوک: بسه ا/ت....
با بغض و گریه هق زدم:
ا/ت: اینا درد و غده ان رو دلِ من....نمیتونم از کارش بگذرم، نمیتونم از رنج و عذابی که خودم کشیدم بگذرم....
جونگ کوک:باشه، باشه، میفهمم چی میگی، اما بسه ا/ت.
•پارت صد•
•یاس•
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
ا/ت: من نرفتم خونه اش، رفتم فقط به نایون بفهمونم اونی که ازش تعریف میکرد چه عوضیه.
جونگ کوک: تو غلط کردی.
دیگه نتونستم آروم باشم.
داد زدم:
ا/ت: تو غلط کردی که نمیفهمی من چه حال و روزی دارم.
جونگ کوک: نمیفهمم! درو باز کن تا بهت نشون بدم میفهمم یا نه.
ا/ت: اصلا تو کی هستی که تو کارام دخالت میکنی؟چون شدی شوهرِ قلابیم میخوای هر طور دلت...
یک آن با صدای بلندتری داد زد:
جونگ کوک: این درو باز کن تا نشونت بدم شوهرِ قلابیتم یا واقعی!!
چند ضربه پی در پی و محکم به در زد.
حدس میزدم با پاش داره این کار رو میکنه، داد زد:
جونگ کوک: میگم غلط کردی چون بدون اجازه من رفتی اونجا...اگه اون عوضی اذیتت میکرد یا بلایی سرت میآورد چی؟ چرا اصلا به من نگفتی؟
با اینکه تردید داشتم برای گفتنش، اما میخواستم خيالش رو راحت کنم که تنها نرفتم.
ا/ت: من با شوگا هماهنگ کرده بودم، با هم رفتیم اونجا، اونم اونجا بود.
تا اسم شوگا رو آوردم، یهو بلندتر از حد معمول داد زد:
جونگ کوک: شوگا چی کارست؟تو زنِ من، رفتی به اون مرتیکه گفتی ببرتت اونجا چه غلطی بکنی؟ اگه نایون به من زنگ نمیزد نمیومدم اون مرتیکه ی بز میخواست چیکار کنه؟
ا/ت: جونگ کوک بسه...برو راحتم بذار...اصلا از همه تون بدم میاد....از تو...از تهیونگ...از خانواده هاتون....دست از سرم بردار...رفتم چون میخوام ازش تقاص بگیرم...میدونی من چند بار رفتم تا دم مرگ و برگشتم؟ میدونی اون به چه کارایی وادارم میکرد که هر دفعه آرزوی مرگ میکردم؟تو.....تو که این چیزا رو نميدونی، نبودی ببینی وقتی بچه ی نامشروع شو سقط کردم، چه دردی کشیدم بدون اینکه کسی کنارم باشه...
آروم گفت:
جونگ کوک: بسه ا/ت....
با بغض و گریه هق زدم:
ا/ت: اینا درد و غده ان رو دلِ من....نمیتونم از کارش بگذرم، نمیتونم از رنج و عذابی که خودم کشیدم بگذرم....
جونگ کوک:باشه، باشه، میفهمم چی میگی، اما بسه ا/ت.
•پارت صد•
•یاس•
۱۵.۲k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.