سرکش 5
_جانگکوک
چون تو همیشه به حرف کوکی گوش میدی!
_تهیونگ
صیگارمو روی مبل خاموش کردم و بلند شدم.. دستمو روی شونش گزاشتم اینبار نه کوکی کوچولو!
_جانگکوک
چقدر بهت بدم که انجامش بدی؟
_تهیونگ
حتی اگه قلبتم از سینت دربیاری اینکارو نمیکنم!
_جانگکوک
چرا؟ نکنه حسادت میکنی یا فکر میکنی با اومدنش جای تورو میگیره؟
_تهیونگ
هیچ پسر بچه ای نمیتونه جای منو بگیره کوک.. نمیخام اون بیاد اینجا!
_جانگکوک
نکنه ازش خوشت اومده؟
_تهیونگ
سرمو با تعجب خم کردم و لبخندی زدم.. خوشم بیاد؟ میشه بگی اون بچه تخص به چه درد من میخوره؟
_جانگکوک
برام سواله واقعا به چه دردت میخوره؟
_تهیونگ
به هیچ دردم نمیخوره فعلا تو اونو میخایش نه من! نکنه میخوای مثل قبلیا یکم باهاش ور بری بعد اعضای بدنشو قاچاق کنی؟
_جانگکوک
با حرفش زدم زیر خنده.. من اونقدرام که فکر میکنی عوضی نیستم کیم!
_تهیونگ
من سالهاست اینجا کنارتم ولی ازت چیزی درخواست نکردم حالا ازت میخام اینکاراتو تموم کنی! یه بوس براش فرستادم از کنارش رد شدم..
_جانگکوک
هههه خرص کوچولویه شیطون!
_تهیونگ
کتمو دراوردم و انداختمش روی صندلیم.. لبتابمو روشن کردم و اثر انگشت اون پسررو از جیبم دراوردم..
_تهیونگ
باید حواستو بیشتر جمع میکردی پارک جیمین.. اوه پسر ۱۹ سالته؟ خیلی بچه ای که.. خانواده که نداری شغل درست حسابیم تاحالا نداشتی.. تاحالام با کسی تو رابطه نبودی و تنها خلافتم بلبل زبونی و کتک خوردن بوده
پسر چقدر پر حاشیه ای!
اوه این عکسا چیه از خودت گرفتی؟ جدی جدی لباتو غنچه کردی عکس گرفتی؟ ولی خودمونیم خیلی کیوتی!
اگه واقعا جانگکوک دنبالته و میخوادت بهتره بیای پیش من!
_جیمین
بعد از تمیز کردن بار کیفمو برداشتم و از بار زدم بیرون.. باید حواسمو جمع کنم تا به فا.ک نرم.. شمرده شمرده قدم هامو برمیداشتم..
تو خیابون درحال قدم زدن بودم که حس کردم یکی دنبالمه.. قدمامو سریعتر کردم که اونم پابه پام اومد..
برگشتم و رفتم سمتش..
برای چی داری دنبالم میای؟ جوابی نداد..کری؟ میگم برای چی داری دنبالم میای گودزیلا! برو به صاحبت بگو دست از سرم برداره!
رفتم خونه ولی اون همچنان دنبالم بود.. در خونه رو قفل کردم و پرده هارم کشیدم که نبینمش..
گوشیمو دراوردم .. شت این چیه!
_تهیونگ
همونجوری که با بطری مش.روب ور میرفتم پاهامو روی هم انداختم و با صندلی چرخدار خودمو چرخوندم.. یهو صفحه لبتابم قرمز شد و اِرور داد..
چون تو همیشه به حرف کوکی گوش میدی!
_تهیونگ
صیگارمو روی مبل خاموش کردم و بلند شدم.. دستمو روی شونش گزاشتم اینبار نه کوکی کوچولو!
_جانگکوک
چقدر بهت بدم که انجامش بدی؟
_تهیونگ
حتی اگه قلبتم از سینت دربیاری اینکارو نمیکنم!
_جانگکوک
چرا؟ نکنه حسادت میکنی یا فکر میکنی با اومدنش جای تورو میگیره؟
_تهیونگ
هیچ پسر بچه ای نمیتونه جای منو بگیره کوک.. نمیخام اون بیاد اینجا!
_جانگکوک
نکنه ازش خوشت اومده؟
_تهیونگ
سرمو با تعجب خم کردم و لبخندی زدم.. خوشم بیاد؟ میشه بگی اون بچه تخص به چه درد من میخوره؟
_جانگکوک
برام سواله واقعا به چه دردت میخوره؟
_تهیونگ
به هیچ دردم نمیخوره فعلا تو اونو میخایش نه من! نکنه میخوای مثل قبلیا یکم باهاش ور بری بعد اعضای بدنشو قاچاق کنی؟
_جانگکوک
با حرفش زدم زیر خنده.. من اونقدرام که فکر میکنی عوضی نیستم کیم!
_تهیونگ
من سالهاست اینجا کنارتم ولی ازت چیزی درخواست نکردم حالا ازت میخام اینکاراتو تموم کنی! یه بوس براش فرستادم از کنارش رد شدم..
_جانگکوک
هههه خرص کوچولویه شیطون!
_تهیونگ
کتمو دراوردم و انداختمش روی صندلیم.. لبتابمو روشن کردم و اثر انگشت اون پسررو از جیبم دراوردم..
_تهیونگ
باید حواستو بیشتر جمع میکردی پارک جیمین.. اوه پسر ۱۹ سالته؟ خیلی بچه ای که.. خانواده که نداری شغل درست حسابیم تاحالا نداشتی.. تاحالام با کسی تو رابطه نبودی و تنها خلافتم بلبل زبونی و کتک خوردن بوده
پسر چقدر پر حاشیه ای!
اوه این عکسا چیه از خودت گرفتی؟ جدی جدی لباتو غنچه کردی عکس گرفتی؟ ولی خودمونیم خیلی کیوتی!
اگه واقعا جانگکوک دنبالته و میخوادت بهتره بیای پیش من!
_جیمین
بعد از تمیز کردن بار کیفمو برداشتم و از بار زدم بیرون.. باید حواسمو جمع کنم تا به فا.ک نرم.. شمرده شمرده قدم هامو برمیداشتم..
تو خیابون درحال قدم زدن بودم که حس کردم یکی دنبالمه.. قدمامو سریعتر کردم که اونم پابه پام اومد..
برگشتم و رفتم سمتش..
برای چی داری دنبالم میای؟ جوابی نداد..کری؟ میگم برای چی داری دنبالم میای گودزیلا! برو به صاحبت بگو دست از سرم برداره!
رفتم خونه ولی اون همچنان دنبالم بود.. در خونه رو قفل کردم و پرده هارم کشیدم که نبینمش..
گوشیمو دراوردم .. شت این چیه!
_تهیونگ
همونجوری که با بطری مش.روب ور میرفتم پاهامو روی هم انداختم و با صندلی چرخدار خودمو چرخوندم.. یهو صفحه لبتابم قرمز شد و اِرور داد..
۳.۸k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.