دخترباغبان

#دختر_باغبان 🌱

#پارت_53

+سوار ماشین شدم تا یونگی بیاد.
در ماشین باز شد و یونگی داخل ماشین نشست.

ــ امروز خودم میام دنبالت.

+باشه
حرکت کردیم سمت مدرسه که از شانس بدم الکس جلوی در بود از یونگی خداحافظی کردم و وارد مدرسه شدم که الکس اومد جلوم.

الکس:اون کی بود؟

+کی؟

الکس:اونی که باهاش اومدی؟

+به تو چه که کی بود؟

الکس: فکر نمی کردم او هم مثل هر......

+حد خودتو بدون من مثل دخترای دور ورت نیستم که با هرکسی بگردم.
هرچی باشه بهتر تو یه.

الکس: همین؟
دیگه حرفی نداری؟

+کس اشتباهی رو انتخاب کردی من کس دیگه ای رو دوست دارم.
وبعد رفتم روی کلاس نشستم.
احساس میکردم خیلی تند باهاش حرف زدم.
نمی‌دونم چطوری امروز گذشت کیفمو برداشتم و سمت در خروجی مدرسه رفتم ماشین یونگی اونجا بود سلامی کردم و سوار شدم.

ــ میریم خونه زود آماده شو تا بریم.

+باشه

«خلاصه بگم ا/ت رفت خونه و لباس پوشید و رفتن خونه پدربزرگ یونگی»

......ویو خونه پدر بزرگ یونگی

ــ میریم داخل کنارم میمونی و جم نمی‌خوری.

+باش
باهم وارد عمارت شدیم کلی آدم اونجا بود از جمله الکس از دیدن من تعجب کرد ولی به روی خودش نیاورد که منو می‌شناسه.

ادامه دارد.............🌱
دیدگاه ها (۱)

#دختر_باغبان 🌱#پارت_54 +با یونگی روی کاناپه نشستم و الکس هم ...

#دختر_باغبان🌱#پارت_55+فقط منو یه جایی قایم کن تا جرم نداده.ج...

#دختر_باغبان 🌱#پارت_52 +نه ممنون همون‌طور که پتو دورم بود لب...

#دختر_باغبان 🌱#پارت_51+منو بلند کرد انداخت روتخت و رو خیمه ز...

blackpinkfictions پارت ۲۱

رمان { برادر ناتنی } پارت ۱۷

های رمان قبلی که نوشتم چون گفتین بد ادامه نمیدم میخوام یدون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط