چند پارتی
# چند پارتی
☆ وقتی تورو بخاطر بدهی بابات گرفته ......
( # پارت 8 )
ویو کوک : استرس داشتم نمیدونم باید بهش میگفتم یا نه ؟ نگران بودم که بهم گفت ....
ا.ت : کوک میگم تا حالا عاشق شدی ؟
کوک : آره هنوزم عاشقشم و اون عشق اول و آخرمه .....
ا.ت : چه خوب ( لبخند فیک )
ویو ا.ت : نمیدونم چرا اینقدر دلم شکست آره ..... من عاشقش شدم ..... ولی اون مال یه دختر دیگس به اون دخترهی خوش شانس حسودیم میشه خوشبهحالش سرم رو انداخته بودم و داشتم به پاهام نگد میکردم لباس فرممون هم که بازه برام سوال دامن پوشیدیم حداقل چرا وقتی جوراب شلوار میپوشیم گیر میدن ؟ تو فکر بودم که آروم اشکام از رو صورتم جاری شدن ولی چرا دارم بخاطر پسری که باهاش دشمنم گریه میکنم .... آخه چرا باید از اولین کسی که عاشقش شدم شکست عشقی بخورم ؟ بی صدا داشتم گریه میکردم که کوک گفت .....
کوک : ا.ت ؟ داری گریه میکنی ؟ هوممم
ا.ت : یاد شکست عشقیی که از اولین پسری که عاشقش شدم افتادم ( گریه .... منظور کوک )
کوک : اشکال نداره .... فراموشش کن ....
ا.ت : نمیخوام هنوزم دوسش دارم ( با گریه )
کوک : حالا بیا بریم کافه .... بیخیال اون شو او راستی من با کسی که دوسش دارمم گفتم بیاد میخواستم ببینیش و نظر بدی که چطور دختریه آخه آدم هم جنس خودش رو بهتر میشناسه .....
ا.ت : باشه .....
ویو ا.ت : وارد کافه شدیم کوک یه میز خیلی خوشگل با گلبرگ های رز و شمع های قرمز تظین کرده بود داشتم از حسودی میترکیدم ..... نشستم رو صندلی که بعد چند دیقه کوک گفت ......
ببخشید که کوتاه شد تا پارت بعد بای 💜
☆ وقتی تورو بخاطر بدهی بابات گرفته ......
( # پارت 8 )
ویو کوک : استرس داشتم نمیدونم باید بهش میگفتم یا نه ؟ نگران بودم که بهم گفت ....
ا.ت : کوک میگم تا حالا عاشق شدی ؟
کوک : آره هنوزم عاشقشم و اون عشق اول و آخرمه .....
ا.ت : چه خوب ( لبخند فیک )
ویو ا.ت : نمیدونم چرا اینقدر دلم شکست آره ..... من عاشقش شدم ..... ولی اون مال یه دختر دیگس به اون دخترهی خوش شانس حسودیم میشه خوشبهحالش سرم رو انداخته بودم و داشتم به پاهام نگد میکردم لباس فرممون هم که بازه برام سوال دامن پوشیدیم حداقل چرا وقتی جوراب شلوار میپوشیم گیر میدن ؟ تو فکر بودم که آروم اشکام از رو صورتم جاری شدن ولی چرا دارم بخاطر پسری که باهاش دشمنم گریه میکنم .... آخه چرا باید از اولین کسی که عاشقش شدم شکست عشقی بخورم ؟ بی صدا داشتم گریه میکردم که کوک گفت .....
کوک : ا.ت ؟ داری گریه میکنی ؟ هوممم
ا.ت : یاد شکست عشقیی که از اولین پسری که عاشقش شدم افتادم ( گریه .... منظور کوک )
کوک : اشکال نداره .... فراموشش کن ....
ا.ت : نمیخوام هنوزم دوسش دارم ( با گریه )
کوک : حالا بیا بریم کافه .... بیخیال اون شو او راستی من با کسی که دوسش دارمم گفتم بیاد میخواستم ببینیش و نظر بدی که چطور دختریه آخه آدم هم جنس خودش رو بهتر میشناسه .....
ا.ت : باشه .....
ویو ا.ت : وارد کافه شدیم کوک یه میز خیلی خوشگل با گلبرگ های رز و شمع های قرمز تظین کرده بود داشتم از حسودی میترکیدم ..... نشستم رو صندلی که بعد چند دیقه کوک گفت ......
ببخشید که کوتاه شد تا پارت بعد بای 💜
۸.۰k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.