عشق آغشته به خون

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩
(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۷ (。☬⁠。⁠)⁩

سال ۲۰۴۵
[ ۳۰ مارس ]
کره جنوبی سئول منطقه { گانگ نام }
دخترک آه ای کشید سپس تکیه ای به صندلی داد همانند با یک لبخند گفت : وای چه قشنگ با هم آشنا شدن ... هم تهیونگ و مین جی هم جیمین و میون‌شی... پسرک با لبخند جدی دست به سینه تکیه داد سپس اورم گفت : گفتی مین جی مادربزرگته یا مادر مادربزرگت ؟
دخترک موهایش را به پشت انداخت سپس تند به میز نزدیک شد با ذوق گفت : مین جی مادر بزرگه منه !
پسرک ابر بالا انداخت سپس تا میخواست سخنی بگه دخترک دانشجوی ای کنارش ایستاد و خشن گفت : اینجا کتابخانه هستش پس لطفاً آروم تر حرف بزنید
پسرک همراه آن دختر ۱۶ ساله آروم خندیدن ولی دیگری چیزی نگفتند تا اینکه پسرک آروم گفت : بیا بخونیم
دخترک تنها سری تکون داد سپس آروم دم گوش پسرک گفت : من از لباس مین جی خوشم میاد عکسشو ببین
ولی پسرک به نشانه نه سری تکون داد : نه به نظرم لباس تهیونگ و جیمین بهتره
هر دو بار هم با چشم های گرد خودشان روبه نوشته ها و هیجان کاملا و زیاد شروع به خواندن کرد

سال ۲۰۲۵ )
[ یک شنبه ۱۲ مارس ] /زمستان /

تنها با چشم های گشاد اش به لباس در تنش خیره شد آبی و بلند تند موهای کنارش را سمت خودش کشاند تا به راحتی آن لای به لای موهای مشکی اش را به بافد ... سپس همراه کیفش از اتاق صورتی مانند اش خارج شد با گام های آروم جلو اتاق کار تهیونگ ایستاد .. با نفس عمیقی تقی به در زد سپس صدا آروم تهیونگ به گوشش خورد ٫ بله ٫
میون‌شی آروم وارد اتاق شد انگار به خوبی حالت و جدی بودن برادرش را می‌دانست
تهیونگ دست هایش را بهم قفل کرد سپس جدی روی میز گذاشت و چشم به میون‌شی دوخت ... تهیونگ: سلام نمی‌کردی خوب میشد


فردا براتون ظهور ازدواج می‌زارم پس قول بدین حمایت کنید
دیدگاه ها (۱۹)

✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۲۳۲ (⁠♡)جیمین دست روی سینه اش گ...

✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۲۳۳ (⁠♡)بعد.. صبحانه نخوردیم. ...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۶ (。☬⁠。⁠)⁩مین ج...

。☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۵ (。☬⁠。⁠)⁩ نه ...

ادامه ... مین جی چشم تو کاسه چرخاند : ببینم اصلا چرا باید بر...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۰۰ (。☬⁠。⁠)⁩جلو...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۰۷ (。☬⁠。⁠)⁩مین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط