رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۱۴
ارسلان، خفه میشی نکن
دیانا، برو اتاقت بخواب
ارسلان، من بمیرم واسه لرزش صدات و هق هق کردنات به جون تو که میخوام دنیا نباشه من ازش شماره نگرفتم
دیانا، باید از دلم دربیاری چون من ناراحتم شب بخیر
ارسلان، بعد چند دقیقه خوابید منم پاشدم رفتم لباسامو عوض کردم برای دیانا یه تیشرت بنفش اوردم با یه شلوارک بنفش آروم لباساشو درآوردم تیشرت تنش کردم شلوارشو درآوردم نگاهم افتاد رو شورتش آروم شکرتشو کشیدم پایین وای ای کلش این کارو نمیکردم کنترل خودمو از دست دادم یه لیس زدم به ب.ه.ش.ت.ش
دیانا، با حس عجیبی از خواب پاشدم دیدم ارسلان شلوارمو درآورد شورتمو داده پایین داره میخوره لبخندی زدم که یه مک زد آه
ارسلان، فهمیدم بیدار شده یه مک زدم که اهش دراورد
دیانا، ارسلان بسه
ارسلان، شورشو کشیدم بالا شلوارکو پاش کردم
پارت ۱۴
ارسلان، خفه میشی نکن
دیانا، برو اتاقت بخواب
ارسلان، من بمیرم واسه لرزش صدات و هق هق کردنات به جون تو که میخوام دنیا نباشه من ازش شماره نگرفتم
دیانا، باید از دلم دربیاری چون من ناراحتم شب بخیر
ارسلان، بعد چند دقیقه خوابید منم پاشدم رفتم لباسامو عوض کردم برای دیانا یه تیشرت بنفش اوردم با یه شلوارک بنفش آروم لباساشو درآوردم تیشرت تنش کردم شلوارشو درآوردم نگاهم افتاد رو شورتش آروم شکرتشو کشیدم پایین وای ای کلش این کارو نمیکردم کنترل خودمو از دست دادم یه لیس زدم به ب.ه.ش.ت.ش
دیانا، با حس عجیبی از خواب پاشدم دیدم ارسلان شلوارمو درآورد شورتمو داده پایین داره میخوره لبخندی زدم که یه مک زد آه
ارسلان، فهمیدم بیدار شده یه مک زدم که اهش دراورد
دیانا، ارسلان بسه
ارسلان، شورشو کشیدم بالا شلوارکو پاش کردم
۷.۵k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.