رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۱۳
ارسلان، دیانا رفت تو
دیانا، خواستم برم که روی در نوشته بود از نادر بابا ارسلان
نوشته، ارسلان ودخترم من رفتم سفر کلید زیر گلدونه
دیانا، کلید و برداشتم رفتم تو خونه داشتم آب میخوردم
ارسلان، رفتم تو خونه دیانا داشت آب میخورد
دیانا، لیوان و آب زدم گذاشتم تو ابچکون رفتم تو اتاق درو محکم بستم بعد قفل کردم کلید و گذاشتم رو میز
ارسلان، ای بابا بابا بابا کجایی
بادیگارد،آقا نیستن
ارسلان، باشه رفتم دستگیره اتاقو کشیدم پایین باز نشد لجباز درو قفل کرده رفتم کلید یدک و از اتاق خودم اوردم دروباز کردم
دیانا، داشتم گریه میکردم در باز شد برو بیرون
ارسلان، چرا اینجوری میکنی فدات شم
دیانا، برو،،زاری و گریه،،
ارسلان، الهی فدات شم که ایقدر روم غیرتی
دیانا، برو با همون لباسا دراز کشیدم و پتو رو کشیدم روم
ارسلان، دستمو گذاشتم رو سرش موهاشو ناز میکردم
دیانا، دستشو پس ردم و پتو رو کشیدم رو سرم
پارت ۱۳
ارسلان، دیانا رفت تو
دیانا، خواستم برم که روی در نوشته بود از نادر بابا ارسلان
نوشته، ارسلان ودخترم من رفتم سفر کلید زیر گلدونه
دیانا، کلید و برداشتم رفتم تو خونه داشتم آب میخوردم
ارسلان، رفتم تو خونه دیانا داشت آب میخورد
دیانا، لیوان و آب زدم گذاشتم تو ابچکون رفتم تو اتاق درو محکم بستم بعد قفل کردم کلید و گذاشتم رو میز
ارسلان، ای بابا بابا بابا کجایی
بادیگارد،آقا نیستن
ارسلان، باشه رفتم دستگیره اتاقو کشیدم پایین باز نشد لجباز درو قفل کرده رفتم کلید یدک و از اتاق خودم اوردم دروباز کردم
دیانا، داشتم گریه میکردم در باز شد برو بیرون
ارسلان، چرا اینجوری میکنی فدات شم
دیانا، برو،،زاری و گریه،،
ارسلان، الهی فدات شم که ایقدر روم غیرتی
دیانا، برو با همون لباسا دراز کشیدم و پتو رو کشیدم روم
ارسلان، دستمو گذاشتم رو سرش موهاشو ناز میکردم
دیانا، دستشو پس ردم و پتو رو کشیدم رو سرم
۱۰.۱k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.