رززخمیمن

#رُز_زخمی_من

Part. 6

*رفتیم پایین سوار ماشین شدیم*

ات. اسمت چیه؟

جونگکوک: جئون جونگکوک

ات.چند سالته؟

جونگکوک: 28

ویو ات

*رسیدیم به سالن،رفتیم پایین.وارد سالن شدیم جونگکوک دستامو گرفته بود،استرس داشتم و بدنم میلرزید*

جونگکوک. انقدر لرزون نباش

*بعد از نیم ساعت، جشن تموم شد.کفش به شدت پاهامو اذیت میکرد،سالن دیگه خالی شده بود،روی صندلی نشستم و کفشامو در اوردم*

جونگکوک. چکار میکنی؟

ات. کفش پاهامو اذیت میکنه

جونگکوک. یکم تحمل بکن و کفش ها رو بپوش

ات. نه، خیلی درد داره

*جونگکوکمنو انداخت روی کولش،سرم روبه پایین بود و همه چی برعکس بود،رسیدیم داخل ماشین، منو گذاشت روی صندلی.توی راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد،که جونگکوک سوکوت را شکست*

جونگکوک. تو خیلی سبکی!

ات. ببخشید!؟منظورت چیه؟

جونگکوک. خیلی وزنت کمه، جوری که وقتی گرفتمت وزنت رو احساس نمیکردم. چند کیلو هستی؟

ات. 31

جونگکوک. تو خیلی ریز اندام هستی، فک کنم، این بین دخترا خیلی محبوب باشه، نه؟

ات. تقریبا، نمیدونم.

ویو جونگکوک
*یه پوزخند زدم و به رانندگی ادامه دادم،رسیدیم ات خواست پیاده بشه که نذاشتم، و دوباره انداختمش روی کولم، بردمش داخل اول یه دمپایی بهش دادم که بپوشه*

جونگکوک. برو توی اتاق طبقه بالا، ردیف دوم لباس برات گذاشتن

ات. باشه
دیدگاه ها (۳)

#رُز_زخمی_من Part. 7ویو ات. رفتم توی اتاق یه لباس خواب گذاشت...

#رُز_زخمی_من part. 8ات. جونگکوک.... جونگکوک با حالتی نامشخص ...

#رُز_زخمی_من Part. 5ات.بابا، داری شوخی میکنی، نه؟ پ/ت. نه، ف...

پارت ۱۶

پارت ۴۴ فیک دور اما آشنا

نام فیک: عشق مخفیPart: 54ویو جیمین*بعد از چند دقیقه نفسش جا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط