شق و نفرت پارت8♡
شق و نفرت پارت8♡
اجوما: تق تق
کوک: بیا
اجوما: بفرمایید اینم از صبحانتون
مینسو: مرسی اجوما
اجوما: نوش جونتون راستی این دختره که اومده خیلی عشوه میاد اومده بود توی اشپز خونه اسم یه چیزیو میگفت درست کنم اما نمیفهمیدم صبر کن یادم اومد اسمش این بودسااک لاک همچین چیزی بود
مینسو و کوک سکوتی کردم و یهو زدن زیر خنده
اجوما که تازه دو هزاریش افتاد گفت
اجوما: منحرفا چرا بچه های امروز اینقدر منحرفن
مینسو: اهم اهم خب نه اجوما میدونی اسمش ساراواک لاکسا هست یه نوع سوپه
اجوما: اهان باشه من برم دیگه نوش جونتون بچه ها
کوک: ممنونم اجوما خب مینسو خانم بگو ببینم اشپز شدی
مینسو: عا کوک منو دست کم گرفتی
کوک: نه اصلا😂
مینسو: بد جنس (خنده)
خب صبحونشونو خوردم
ویو مینسو از روی تخت بلند شدم رفتم سمت در که کوک اومد سمتم و دستمو کشید و اروم اروم نزدیکم شد که خوردم به در و درو قفل کرد
پایان ویو
مینسو: کوک داری چیمار میکنی
کوک: مگه چیه یکم شیطونی کنیم
مینسو: عا الان وقتش نیست کوکـ
کوک: چرا اتفاقا الان وقتشه بیب
مینسو: همینجور نزدیک و نزدیکتر میشد تا فاصله بینمون خیلی خیلی خیلی کم شد و میتونستم گرمای نفساشو حس کنم
ل--ب اش را ارم گذاتش روی ل.... ب. م
منم همراهیش میکردم که دو تا دستشو داشت میبرد سمت ب... ا.. س.. ن.. م
که دستشو گرفتم و گفتم کجا با این عجله
کوک: تو خیلی شیظونی(خنده)
مینسو: معلومه(خنده)
کوک: ولی اینو میدونی که بیبی بدنت مال منه
مینسو: هوم
کوک: پس حق نداری جلومو بگیری
میسنو: دوباره ادامه دادیم و دستشو برد پایین تر و کرد داخل ش.. و. ر ت م
و همینجور میمالوند برام که یهو دیدم ژکی از انگشتاش را واردم کرد عاحی کشیدم اما خیلی لذت بخش بود
دستوش اورد بیرون و از شجدا شدم و بغلش کردم
میسنو: خیلی دوستت دارم
کوک: منم همینطور بییی گرل
همو بغل مردو که یهو صدای زنگ خونه را شنیدن
مینسو: فکر کنم مهمون سومین اومد بیا بریم
_عه انگار مهمونمون اومد
رفتن و در را باز کردن
ویو مینسو رفتیم پایین و دیدم یه پسر یا بگم مرد خیلی خوشتیب و جذاب اومد داخل خونه واقعا خیلی جذاب بود میتونستم بگم روش کراش زدم 😂دیدم داره میاد سمتم که....
ادامه دارد....
اجوما: تق تق
کوک: بیا
اجوما: بفرمایید اینم از صبحانتون
مینسو: مرسی اجوما
اجوما: نوش جونتون راستی این دختره که اومده خیلی عشوه میاد اومده بود توی اشپز خونه اسم یه چیزیو میگفت درست کنم اما نمیفهمیدم صبر کن یادم اومد اسمش این بودسااک لاک همچین چیزی بود
مینسو و کوک سکوتی کردم و یهو زدن زیر خنده
اجوما که تازه دو هزاریش افتاد گفت
اجوما: منحرفا چرا بچه های امروز اینقدر منحرفن
مینسو: اهم اهم خب نه اجوما میدونی اسمش ساراواک لاکسا هست یه نوع سوپه
اجوما: اهان باشه من برم دیگه نوش جونتون بچه ها
کوک: ممنونم اجوما خب مینسو خانم بگو ببینم اشپز شدی
مینسو: عا کوک منو دست کم گرفتی
کوک: نه اصلا😂
مینسو: بد جنس (خنده)
خب صبحونشونو خوردم
ویو مینسو از روی تخت بلند شدم رفتم سمت در که کوک اومد سمتم و دستمو کشید و اروم اروم نزدیکم شد که خوردم به در و درو قفل کرد
پایان ویو
مینسو: کوک داری چیمار میکنی
کوک: مگه چیه یکم شیطونی کنیم
مینسو: عا الان وقتش نیست کوکـ
کوک: چرا اتفاقا الان وقتشه بیب
مینسو: همینجور نزدیک و نزدیکتر میشد تا فاصله بینمون خیلی خیلی خیلی کم شد و میتونستم گرمای نفساشو حس کنم
ل--ب اش را ارم گذاتش روی ل.... ب. م
منم همراهیش میکردم که دو تا دستشو داشت میبرد سمت ب... ا.. س.. ن.. م
که دستشو گرفتم و گفتم کجا با این عجله
کوک: تو خیلی شیظونی(خنده)
مینسو: معلومه(خنده)
کوک: ولی اینو میدونی که بیبی بدنت مال منه
مینسو: هوم
کوک: پس حق نداری جلومو بگیری
میسنو: دوباره ادامه دادیم و دستشو برد پایین تر و کرد داخل ش.. و. ر ت م
و همینجور میمالوند برام که یهو دیدم ژکی از انگشتاش را واردم کرد عاحی کشیدم اما خیلی لذت بخش بود
دستوش اورد بیرون و از شجدا شدم و بغلش کردم
میسنو: خیلی دوستت دارم
کوک: منم همینطور بییی گرل
همو بغل مردو که یهو صدای زنگ خونه را شنیدن
مینسو: فکر کنم مهمون سومین اومد بیا بریم
_عه انگار مهمونمون اومد
رفتن و در را باز کردن
ویو مینسو رفتیم پایین و دیدم یه پسر یا بگم مرد خیلی خوشتیب و جذاب اومد داخل خونه واقعا خیلی جذاب بود میتونستم بگم روش کراش زدم 😂دیدم داره میاد سمتم که....
ادامه دارد....
۵.۸k
۱۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.