پرنسس سرخ
پرنسس سرخ
Part_6
مامان درو باز کرد و اومد داخل منم خودمو مشغول نشون دادم. مامان : داری کتاب می خونی؟ #اره چطور مگه ؟ مامان : هیچی همین جوری دیگه وقته خوابه خسته به نظر میای. #باشه شما برید منم می خوابم. یکم نگام کرد و بعد رفت بیرون. نفس عمیقی کشیدم بعد آروم پرده رو کنار زدم. #می تونی بیای بیرون مامان رفت. سوهو ظاهر شد و اومد طرفم. سوهو : هنوزم پاهات بی حسه؟ #نه می تونم راه برم ممنون. سوهو سری تکون داد و خواست از اتاق خارج بشه که سوالمو به زبون اوردم. #وقتی روح من تو تن گربه ام جودی بود خودش... سوهو : دیگه هیچ وقت سعی نکنی با اون گربه ارتباط برقرار کنی. #تو..تو از کجا می دونی که... سوهو : اه بسه انقدر سوال نپرس. #خیلی بدجنسی. سوهو : بعد از اون همه اتفاقی که افتاد این تنها حرفیه که می تونی بگی ؟ #آره چون من از نظر تو یه بچم الانم برو بیرون خیلی خستم. سوهو ابرویی بالا انداخت و از در فاصله گرفت دوباره برگشت جلوی من کنار صندلی روی زانو خم شد و داشت منو نگاه می کرد منم چشمامو ریز کرده بودم بیینم می خواد چیکار کنه. با یه حرکت ناگهانی زد رو نوک دماغم بعد فرار کرد منم افتادم دنبالش ولی چشمم افتاد به زیره تخت و خشکم زد.
خم شدم و جودی رو اوردم بیرون چشماش داشت بسته می شد و از دهنش خون میومد نمی دونم چی شد که از دهن منم خون پاشید بیرون سوهو با عجله اومد پیشم و از پشت بازوهامو گرفت. سوهو : حالت خوبه ؟ #جودی چرا اینجوری شده ؟ سکوت کرده بود. #از وقتی تو اومدی همش داره بلا سرم میاد بگو تو واقعا کی هستی ؟ سوهو : به تو ربطی نداره. داشتم تلاش می کردم صدام بیشتر از این بلند نشه. جودی رو گرفتم طرفش و آروم پنجه های کوچولوش رو لمس کردم. #زندس ؟ سوهو : چرا این گربه برات مهمه ؟ #به تو مربوط نیست فقط بگو زنده می مونه یا نه ؟ آروم جودی رو از دستم گرفت هنوز پنجه های کوچولش بین دستم بود. سوهو :زنده می مونه خیلی آسیب دیده دیگه سعی نکن باهاش ارتباط برقرار کنی چون خیلی خطرناکه. کلی سوال ذهنمو درگیر کرده بود. #باشه. سوهو : من مراقبشم برو صورتتو بشور. به سختی از جام بلند شدم رفتم دستشویی. جلو روشویی ایستادم و به چهره ی رنگ پریدم تو آینه زل زدم. صورتمو با آب سرد شستم ولی لرز بدی به تنم افتاد هوا خیلی سرد بود. با حوله دست و صورتمو خشک کردم و اومدم بیرون. سوهو : چرا داری می لرزی ؟ #س..سرده. یه پتوی کوچیک گوشه ی تخت گذاشته بودم اونو برداشت اومد پیشم اونو دورم پیچید و کمکم کرد رو تختم دراز بکشم. #میشه گربم اگه حالش خوبه بهم بدیش ؟ سوهو : امشب پیش من می مونه. #چرا ؟ سوهو : چون که من میگم حالا هم بخواب خسته شدم از دستت. بدون اینکه منتظر حرفای من بمونه اتاق رو ترک کرد😑
Part_6
مامان درو باز کرد و اومد داخل منم خودمو مشغول نشون دادم. مامان : داری کتاب می خونی؟ #اره چطور مگه ؟ مامان : هیچی همین جوری دیگه وقته خوابه خسته به نظر میای. #باشه شما برید منم می خوابم. یکم نگام کرد و بعد رفت بیرون. نفس عمیقی کشیدم بعد آروم پرده رو کنار زدم. #می تونی بیای بیرون مامان رفت. سوهو ظاهر شد و اومد طرفم. سوهو : هنوزم پاهات بی حسه؟ #نه می تونم راه برم ممنون. سوهو سری تکون داد و خواست از اتاق خارج بشه که سوالمو به زبون اوردم. #وقتی روح من تو تن گربه ام جودی بود خودش... سوهو : دیگه هیچ وقت سعی نکنی با اون گربه ارتباط برقرار کنی. #تو..تو از کجا می دونی که... سوهو : اه بسه انقدر سوال نپرس. #خیلی بدجنسی. سوهو : بعد از اون همه اتفاقی که افتاد این تنها حرفیه که می تونی بگی ؟ #آره چون من از نظر تو یه بچم الانم برو بیرون خیلی خستم. سوهو ابرویی بالا انداخت و از در فاصله گرفت دوباره برگشت جلوی من کنار صندلی روی زانو خم شد و داشت منو نگاه می کرد منم چشمامو ریز کرده بودم بیینم می خواد چیکار کنه. با یه حرکت ناگهانی زد رو نوک دماغم بعد فرار کرد منم افتادم دنبالش ولی چشمم افتاد به زیره تخت و خشکم زد.
خم شدم و جودی رو اوردم بیرون چشماش داشت بسته می شد و از دهنش خون میومد نمی دونم چی شد که از دهن منم خون پاشید بیرون سوهو با عجله اومد پیشم و از پشت بازوهامو گرفت. سوهو : حالت خوبه ؟ #جودی چرا اینجوری شده ؟ سکوت کرده بود. #از وقتی تو اومدی همش داره بلا سرم میاد بگو تو واقعا کی هستی ؟ سوهو : به تو ربطی نداره. داشتم تلاش می کردم صدام بیشتر از این بلند نشه. جودی رو گرفتم طرفش و آروم پنجه های کوچولوش رو لمس کردم. #زندس ؟ سوهو : چرا این گربه برات مهمه ؟ #به تو مربوط نیست فقط بگو زنده می مونه یا نه ؟ آروم جودی رو از دستم گرفت هنوز پنجه های کوچولش بین دستم بود. سوهو :زنده می مونه خیلی آسیب دیده دیگه سعی نکن باهاش ارتباط برقرار کنی چون خیلی خطرناکه. کلی سوال ذهنمو درگیر کرده بود. #باشه. سوهو : من مراقبشم برو صورتتو بشور. به سختی از جام بلند شدم رفتم دستشویی. جلو روشویی ایستادم و به چهره ی رنگ پریدم تو آینه زل زدم. صورتمو با آب سرد شستم ولی لرز بدی به تنم افتاد هوا خیلی سرد بود. با حوله دست و صورتمو خشک کردم و اومدم بیرون. سوهو : چرا داری می لرزی ؟ #س..سرده. یه پتوی کوچیک گوشه ی تخت گذاشته بودم اونو برداشت اومد پیشم اونو دورم پیچید و کمکم کرد رو تختم دراز بکشم. #میشه گربم اگه حالش خوبه بهم بدیش ؟ سوهو : امشب پیش من می مونه. #چرا ؟ سوهو : چون که من میگم حالا هم بخواب خسته شدم از دستت. بدون اینکه منتظر حرفای من بمونه اتاق رو ترک کرد😑
۲.۸k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.