فیک درد عشق
فیک درد عشق
پارت هفت
ا/ت
درحال انالیز کردن اطراف بودم که متوجه نگاه های خیره ای شدم
ولی هر چقدر اطراف رو نگاه میکردم چیزی پیدا نمی کردم
تا اینکه بعد از کلی گشتن پیداش کردم
یک پیرمرد با ریش و موهای کاملا سفید
با اخم بهش خیره شدم که یک لبخند چندش زد و به فرد دیگه ای خیره شد
اه بلندی کشیدم که لیا گفت
$ چی شده پرنسس
-مهمونی خیلی حوصله سر بره
$ اره ولی خب یکم دیگه تحمل کن دیگه تموم میشه
- راستی ببینم یه عکسی چیزی از این تهیونگ که گفتی نداری؟
$ ورا یه عکس ازش دارم صبر کن ببینم
اره همینه نگاش کن
- ام چقدر اشناس فکر کنم قبلا یه جایی دیدمش ولی پسر خوشگلیه
$ اره خیلی چیز حقیه ولی ببین شنیدم فرد خیلی مهمیه کاش از نزدیک ببینمش
- هعی واقعا خسته نباشی مردم ارزو دارن پولدار شن اونوقت تو میخوای یه پسر رو ببینی
$ گگگگگ(ادا در آوردن)
چند ساعت بعد
خسته و کوفته از حموم در اومدم واقعا مهمونی مزخرفی بود
بعد از اینکه موهام رو خشک کردم رفتم سمت در تراس و بازش کردم تا کمی هوا جریان پیدا کنه که یکدفعه با صدای گوشیم دو متر از سر جام پریدم با ترس رفتم سمت گوشیم که دیدم اون پفیوز پیام داده
$ سلام ججججیگر چیکار میکنی
$ اصلا امروز یه دافی شده بودی رسما پلنگ بودی اصلا من دلم میخواست بخورمت
- میدونم
$ وا خیلی بیشعوری یه مرسی یا یه قربونت برمی یه چیزی میگفتی لال که نمیشدی
- مرسی
حالا خوب شد اگر کاری نداری می خوام برم بخوابم چون خستم با اجازه
$ ببین چون من انسان فداکاری هستم اجازه میدم که بری بخوابی فعلا بای
رفتم داخل تخت
از شدت خستگی نمی تونستم پلک هام رو از هم جدا کنم ولی با وجود حالی که داشتم بازم افکار اون اجازه نمی داد که خواب به چشم هام بیاد
هنوزم بوی عطرش داخل بینیم جریان داره
کاش میتونستم برای یک بار هم که شده سرم رو داخل سیب گلوش فرو ببرم و ریه هام رو از رایحه ی دلنشین عطرش پر بکنم
ولی خب این ها همشون توهماتی بیش نیستن
پارت هفت
ا/ت
درحال انالیز کردن اطراف بودم که متوجه نگاه های خیره ای شدم
ولی هر چقدر اطراف رو نگاه میکردم چیزی پیدا نمی کردم
تا اینکه بعد از کلی گشتن پیداش کردم
یک پیرمرد با ریش و موهای کاملا سفید
با اخم بهش خیره شدم که یک لبخند چندش زد و به فرد دیگه ای خیره شد
اه بلندی کشیدم که لیا گفت
$ چی شده پرنسس
-مهمونی خیلی حوصله سر بره
$ اره ولی خب یکم دیگه تحمل کن دیگه تموم میشه
- راستی ببینم یه عکسی چیزی از این تهیونگ که گفتی نداری؟
$ ورا یه عکس ازش دارم صبر کن ببینم
اره همینه نگاش کن
- ام چقدر اشناس فکر کنم قبلا یه جایی دیدمش ولی پسر خوشگلیه
$ اره خیلی چیز حقیه ولی ببین شنیدم فرد خیلی مهمیه کاش از نزدیک ببینمش
- هعی واقعا خسته نباشی مردم ارزو دارن پولدار شن اونوقت تو میخوای یه پسر رو ببینی
$ گگگگگ(ادا در آوردن)
چند ساعت بعد
خسته و کوفته از حموم در اومدم واقعا مهمونی مزخرفی بود
بعد از اینکه موهام رو خشک کردم رفتم سمت در تراس و بازش کردم تا کمی هوا جریان پیدا کنه که یکدفعه با صدای گوشیم دو متر از سر جام پریدم با ترس رفتم سمت گوشیم که دیدم اون پفیوز پیام داده
$ سلام ججججیگر چیکار میکنی
$ اصلا امروز یه دافی شده بودی رسما پلنگ بودی اصلا من دلم میخواست بخورمت
- میدونم
$ وا خیلی بیشعوری یه مرسی یا یه قربونت برمی یه چیزی میگفتی لال که نمیشدی
- مرسی
حالا خوب شد اگر کاری نداری می خوام برم بخوابم چون خستم با اجازه
$ ببین چون من انسان فداکاری هستم اجازه میدم که بری بخوابی فعلا بای
رفتم داخل تخت
از شدت خستگی نمی تونستم پلک هام رو از هم جدا کنم ولی با وجود حالی که داشتم بازم افکار اون اجازه نمی داد که خواب به چشم هام بیاد
هنوزم بوی عطرش داخل بینیم جریان داره
کاش میتونستم برای یک بار هم که شده سرم رو داخل سیب گلوش فرو ببرم و ریه هام رو از رایحه ی دلنشین عطرش پر بکنم
ولی خب این ها همشون توهماتی بیش نیستن
۳۵۵
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.