رمان همسر اجباری پارت پنجاه و چهار
#رمان_همسر_اجباری #پارت_پنجاه و چهار
-باشه چشم.و پشت سراحسان راه افتادم خب اول یه سرمه ای و یه مشکی با پیرهن سفید گفتم اونارو بپوشه ببینمآریا جان عزیزم آب انارتو کوفت بفرما تا من برم پرو.آنا بیا یه نظربده ببین کدوم خوبه؟
کدوم بهتره.
-وای خدا ینی آدم خواهر داشته باشه انقد خوبه میاد واست نظر میده ؟
خندیدمو اون رفت داخل اتاق پرو.بعد چند دیقه اومد بیرون.
درو باز کرد حالت این مانکنا تا نزدیک آریا رفتو یه بوس فرستاد و با همون مدل برگشت آریام خندش گرفت اما
نخندید چون معلوم بود هم تعجب کرده هم گوشه چشاش جمع شد.هععی این خود آزاری داره
دوباره در باز شدو اینبار سر جاش دست به سینه واستاده بود.سینه اشو سپرکرده بود
مشکی مطمئنم دارید آقا احسان شاید سرمه ایم داشته باشین اما این هم مدلش ب سنتون میاد و انگار تو تنتون
دوختن ورنگشم بهت میاد.
-راستش خودمم اینو دوس دارم آجی.ممنون بابت نظر منتظرم باشید.احسان اومد بیرون و باهم رفتیم سمت
ماشین.
...
تو ماشین بودیم ک احسان گفت بزن کنار داداش من پیاده میشم .خداحافظ تافردا و در عقب و باز کردو گفت آنا
بشین جلو
یه اشاره به آریا کردمو درو بستم.
چشمکی زد که ینی بیاجلوبشین.
رفتم جلو و آریا یه اخمی کرد بهم حرکت کرد .اونقد سرعتش باال بود که چشمامو بسته بودم تا آخرمسیر.
رسیدیم خونه طبق معمول آقا رفت تو اتاقش .منم لباسامو دراوردم و چای سازم روشن کردمو و بعد از خوردن
.چایی ماکارانی درست کردم .نمیدونم چرا توگلوم گیر میکرد. با بی میلی یکم خوردم از رو میز پاشدم و ماکارانی
وترشی رو واسه آریا مرتب کردم گذاشتم توسینی و رفتم سمت اتاقش.خدایا کمکم کن.
در زدم و هیچی نگفت دوباره در زدمو هیچی نگفت.
ترسیدم خودم درو باز کردم رفتم تو به پشتی تخت تکیه داده بود و سیگار میکشید .همه اتاقو دود گرفته بود.
-نمیخورم چرا اومدی
رفتم گوشه تخت نشستم پایین پاش از این همه حقارت بدم اومد که آریا واسه یه آدم بی ارزش به خودش انقد فشار
میاره.
-آریا چند روزه هیچی نخوردی. مامانت میگفت زخم معده داری این برات سمه. مامانت خیلی نگرانت بود بخاطر
اون .اصال آریا هر لقمه رو میخوری یه سیلی بزن به من یا بهم فحش بده فقط بخور چون میدونم واست سمه حرص
خوردن و غذا نخوردن اون سیگار لعنتی واسه معدت سمه.
Comments please
-باشه چشم.و پشت سراحسان راه افتادم خب اول یه سرمه ای و یه مشکی با پیرهن سفید گفتم اونارو بپوشه ببینمآریا جان عزیزم آب انارتو کوفت بفرما تا من برم پرو.آنا بیا یه نظربده ببین کدوم خوبه؟
کدوم بهتره.
-وای خدا ینی آدم خواهر داشته باشه انقد خوبه میاد واست نظر میده ؟
خندیدمو اون رفت داخل اتاق پرو.بعد چند دیقه اومد بیرون.
درو باز کرد حالت این مانکنا تا نزدیک آریا رفتو یه بوس فرستاد و با همون مدل برگشت آریام خندش گرفت اما
نخندید چون معلوم بود هم تعجب کرده هم گوشه چشاش جمع شد.هععی این خود آزاری داره
دوباره در باز شدو اینبار سر جاش دست به سینه واستاده بود.سینه اشو سپرکرده بود
مشکی مطمئنم دارید آقا احسان شاید سرمه ایم داشته باشین اما این هم مدلش ب سنتون میاد و انگار تو تنتون
دوختن ورنگشم بهت میاد.
-راستش خودمم اینو دوس دارم آجی.ممنون بابت نظر منتظرم باشید.احسان اومد بیرون و باهم رفتیم سمت
ماشین.
...
تو ماشین بودیم ک احسان گفت بزن کنار داداش من پیاده میشم .خداحافظ تافردا و در عقب و باز کردو گفت آنا
بشین جلو
یه اشاره به آریا کردمو درو بستم.
چشمکی زد که ینی بیاجلوبشین.
رفتم جلو و آریا یه اخمی کرد بهم حرکت کرد .اونقد سرعتش باال بود که چشمامو بسته بودم تا آخرمسیر.
رسیدیم خونه طبق معمول آقا رفت تو اتاقش .منم لباسامو دراوردم و چای سازم روشن کردمو و بعد از خوردن
.چایی ماکارانی درست کردم .نمیدونم چرا توگلوم گیر میکرد. با بی میلی یکم خوردم از رو میز پاشدم و ماکارانی
وترشی رو واسه آریا مرتب کردم گذاشتم توسینی و رفتم سمت اتاقش.خدایا کمکم کن.
در زدم و هیچی نگفت دوباره در زدمو هیچی نگفت.
ترسیدم خودم درو باز کردم رفتم تو به پشتی تخت تکیه داده بود و سیگار میکشید .همه اتاقو دود گرفته بود.
-نمیخورم چرا اومدی
رفتم گوشه تخت نشستم پایین پاش از این همه حقارت بدم اومد که آریا واسه یه آدم بی ارزش به خودش انقد فشار
میاره.
-آریا چند روزه هیچی نخوردی. مامانت میگفت زخم معده داری این برات سمه. مامانت خیلی نگرانت بود بخاطر
اون .اصال آریا هر لقمه رو میخوری یه سیلی بزن به من یا بهم فحش بده فقط بخور چون میدونم واست سمه حرص
خوردن و غذا نخوردن اون سیگار لعنتی واسه معدت سمه.
Comments please
۵.۲k
۰۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.