عشق خونین

《 عشق خونین 》
پارت ۴۷

ات جلو اینه نشسته بود و با لباس بلند قرمز رنگ و کفش های قرمز زیبایی اش خوشگل تر میشد موهایش را بازم مثل قبل بست، با کل سر طرف چپ موهایش را جم کرد و بست از رو صندلی بلند شد و کیفش را برداشت گوشی را توش گذاشت از اتاق خارج شد در اتاق جیمین روبه رو درش اتاق بود پس اول تقی به اتاق جیمین زد
ات: جی.....
در باز شد و جیمین با خنده زیبا ایستاده بود
جیمین : چه خوشگل شدی
ات : تو هم خیلی خوشتیپ شدی ولی اگه امشب دوست دختر پیدا کردی باید با من اشناش کنی
جیمین: دوست ندارم اینجوری بگی
ات : باشه عزیزم دلم
جیمین : میایی اتاق کارت دارم
دختره به یادش اومد که جیمین نیاز به خ*ون داره زود وارد اتاق شد و تا میخواست چیزی بگه جیمین نزدیکش شد و بوسی رو گونش گذاشت
ات شوکه بهش نگاه میکرد و دو یه بار پلک زد و هولکی گفت
ات : جی....جیمین
جیمین : میشه چشمات رو ببندی
ات : ولی
جیمین دستش رو گذاشت رو چشم های ات و چشم هایش. را بست رفت پشته سرش و گفت
جیمین : موهات رو جم میکنی
ات با دست اش موهایش را جم کرد و جیمین گردنبندی به گردن ات انداخت و جلوش ایستاد
جیمین : چشمات رو باز کن
چشم هایش را آروم باز کرد و به گردنش نگاه کرد با ذوق گفت
ات: این ماله منه خیلی خوشگله
جیمین : آره برایه تو هستش خودم برات خریدم درسته که هیچ کس از این مدل گردنبد رو دوست نداره ولی تو دینا ما از اینجور گردنبند ها خیلی ها دوسش دارن منم با خودم گفتم برات بخرم
ات : تا حالا هیچ کس برام هدیه نخریده بود .. ولی من اولین هدیه رو از کسی گرفتم خیلی دوسش دارم ...
سمته آینه اتاق جیمین رفت و گردنبند را نگاه میکرد جیمین هم رفت و پشت سرش ایستاد در حالی که اون دختر به گردنبند اش نگاه میکرد جیمین به ات نگاه میکرد ولی این نگاه ها فرق داشت حسی که تو این نگاه ها بود خیلی فرق داشت مردمک چشم هایش چرخید سمته نگاه ها جیمین ...
جیمین دست هایش رو دوره شکم ات حلقه کرد و سرش را برد سمته موهای اون دختر درسته که دختره ۴۰۰ سالش بود ولی جیمین ازش قد بلند بود
خودشم نفهمید که این کار را چرا انجام میده و ات شوکه هنوز به جیمین نگاه میکرد ..
جیمین : موهات چه بوی خوبی میدن
ات: واقعا ؟
جیمین : معلومه
کمی به خودش نزدیک اش کرد و بیشتر موهای ات را بو میکرد تا اینکه گفت
جیمین: چرا همیشه موهات بازه .. چرا نمیبندیش
حلقه دسته های جیمین باز شد و ات روبه جیمین کرد
ات : ديالوگ خودت رو بگم ... چون من دوست ندارم
جیمین : چرا آخه... ولی من دوست دارم موهات رو ببندی
ات دست جیمین رو گرفت و با لبخند گفت
ات : دیگه موهام رو میبندم بریم ...
اسلاید ۱ لباس ات
اسلاید ۲ گردنبند کی جیمین بهش داد
اسلاید ۳ لباس سویون
دیدگاه ها (۴)

《 عشق خونین 》پارت ۴۸وارده سالن شدن و با گفتن خوش اومدین یونگ...

《عشق خونین 》پا ت ۴۶جیمین : پس برام اون کتاب رو میخری جین : آ...

《 عشق خونین 》پارت ۴۵از جلو جیمین کنار رفت سمته سالن رفت و بع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط