پارت96
#پارت96
به سمتش برگشتم و گفتم:نه عزیز نمیخواد خودم میرم نزدیکه دور نیست.
و باز سرمو تکون دادم و گفتم:ممنون
و اونم گفت:باشه خداحافظ.
از خونه اومدم بیرون و به سمت آسانسور رفتم.
سوار اسانسور شدم، دکمه مربوط به طبقه همکف رو زدم
تیکه مو دادم به دیوار اسانسور، چشمامو رو هم گذاشتم. به موزیک آرامش بخشی که داخل اسانسور بود گوش دادم...
با صدای ضبط شده زنی که اعلام میکرد به طبقه مورد نظر رسیدیم
از آسانسور بیرون اومدم ، یک راست رفتم سمت در خروجی در باز کردم
از خونه اومدم بیرون، ساک رو شونه م مرتب کردم راه افتادم سمت خیابون اصلی
کنار خیابون وایستادم منتظر تاکسی شدم
چند دقیقه بعد یه تاکسی جلو پام ترمز کرد بعد از گفتن ادرس سوار ماشین شدم...
________________
کیف پولمو از تو جیبم در اوردم
حسام: اقا دستت درد نکنه یه گوشه نگهدار بی زحمت
راننده:چشم
بعد از تموم شدن حرفش یه گوشه نگهداشت، کرایه تاکسی رو باهاش حساب کردم
بعد از یه تشکر کوتاه از ماشین پیدا شدم
ساک رو شونهم انداختم آروم آروم وارد کوچه شدم...
تقربیا نزدیک کوچه مهسا اینا بودم میخواستم بپیچیم تو کوچه شون که به یه نفر برخوردم
بعدش صدای اخ یه نفر رو شنیدم.
چشمامو باز کردم غریدم: کوری نبیینی؟! همین جوری سرتو انداختی پایین
سرشو بلند کرد بهم نگاه کرد با دیدن مهسا چشمام گرد شد ..
با تعجب گفتم: تو اینجا چیکار میکنی؟!
چشماشو ریز کرد: این چیزا به شما مربوط نیست! بعدشم کور خودتی درست حرف بزن..
بعد از تموم شدن حرفش خواست از کنارم رد شه که مچ دستشو گرفتم.
بیین دندون های کلید شده گفتم: حیف که جاش نیست مگر نه نشونت میدادم جدیدا گستاخ شدی!
یه پوزخند زد: به تو هیچ ربطی نداره جناب
خواست دستشو از تو دستم بکشه بیرون نذاشتم یه فشار به دستش دادم که یه اخ ریز گفت
اخم کرد: دستمو ول کن!
یه پوزخند زدم: کجا میاری؟!
بیشتر اخم کرد: به تو چه..!
دهنمو باز کردم حرفی بزنم که صدای یه نفر از پشت سر شنیده شد
_مشکلی پیش اومدع خانوم؟
برگشتم سمت صدا، صاحب صدا یه پسر 22ساله بود که نگاهش بیین منو مهسا در گردش بود.
اخمام تو هم کردم: نخیر مشکلی نیست
پسره بی توجه به من به مهسا نگاه کرد: راست میگن خانوم؟!
مهسا اومد حرف بزنه که دادم: من میگم مشکلی نیست تو میری از ایشون میپرسی؟!
دست مهسا رو ول کردم خواستم برم سمت پسره که مهسا گوشهی بلوزمو گرفت
برگشتم سمتش: ول کن مهسا بیینم این اقا چی میگه...
اخماشو تو هم کرد آروم گفت: شر درست نکن ما تو این محل آبرو داریم!
رو کرد سمت پسره: مشکلی نیست آقا همه چی مرتبه...!
پسره: مطمئنید؟!
عصبی گفت: بله
پسره سری تکون داد با یه ببخشید ازمون دور شد
به سمتش برگشتم و گفتم:نه عزیز نمیخواد خودم میرم نزدیکه دور نیست.
و باز سرمو تکون دادم و گفتم:ممنون
و اونم گفت:باشه خداحافظ.
از خونه اومدم بیرون و به سمت آسانسور رفتم.
سوار اسانسور شدم، دکمه مربوط به طبقه همکف رو زدم
تیکه مو دادم به دیوار اسانسور، چشمامو رو هم گذاشتم. به موزیک آرامش بخشی که داخل اسانسور بود گوش دادم...
با صدای ضبط شده زنی که اعلام میکرد به طبقه مورد نظر رسیدیم
از آسانسور بیرون اومدم ، یک راست رفتم سمت در خروجی در باز کردم
از خونه اومدم بیرون، ساک رو شونه م مرتب کردم راه افتادم سمت خیابون اصلی
کنار خیابون وایستادم منتظر تاکسی شدم
چند دقیقه بعد یه تاکسی جلو پام ترمز کرد بعد از گفتن ادرس سوار ماشین شدم...
________________
کیف پولمو از تو جیبم در اوردم
حسام: اقا دستت درد نکنه یه گوشه نگهدار بی زحمت
راننده:چشم
بعد از تموم شدن حرفش یه گوشه نگهداشت، کرایه تاکسی رو باهاش حساب کردم
بعد از یه تشکر کوتاه از ماشین پیدا شدم
ساک رو شونهم انداختم آروم آروم وارد کوچه شدم...
تقربیا نزدیک کوچه مهسا اینا بودم میخواستم بپیچیم تو کوچه شون که به یه نفر برخوردم
بعدش صدای اخ یه نفر رو شنیدم.
چشمامو باز کردم غریدم: کوری نبیینی؟! همین جوری سرتو انداختی پایین
سرشو بلند کرد بهم نگاه کرد با دیدن مهسا چشمام گرد شد ..
با تعجب گفتم: تو اینجا چیکار میکنی؟!
چشماشو ریز کرد: این چیزا به شما مربوط نیست! بعدشم کور خودتی درست حرف بزن..
بعد از تموم شدن حرفش خواست از کنارم رد شه که مچ دستشو گرفتم.
بیین دندون های کلید شده گفتم: حیف که جاش نیست مگر نه نشونت میدادم جدیدا گستاخ شدی!
یه پوزخند زد: به تو هیچ ربطی نداره جناب
خواست دستشو از تو دستم بکشه بیرون نذاشتم یه فشار به دستش دادم که یه اخ ریز گفت
اخم کرد: دستمو ول کن!
یه پوزخند زدم: کجا میاری؟!
بیشتر اخم کرد: به تو چه..!
دهنمو باز کردم حرفی بزنم که صدای یه نفر از پشت سر شنیده شد
_مشکلی پیش اومدع خانوم؟
برگشتم سمت صدا، صاحب صدا یه پسر 22ساله بود که نگاهش بیین منو مهسا در گردش بود.
اخمام تو هم کردم: نخیر مشکلی نیست
پسره بی توجه به من به مهسا نگاه کرد: راست میگن خانوم؟!
مهسا اومد حرف بزنه که دادم: من میگم مشکلی نیست تو میری از ایشون میپرسی؟!
دست مهسا رو ول کردم خواستم برم سمت پسره که مهسا گوشهی بلوزمو گرفت
برگشتم سمتش: ول کن مهسا بیینم این اقا چی میگه...
اخماشو تو هم کرد آروم گفت: شر درست نکن ما تو این محل آبرو داریم!
رو کرد سمت پسره: مشکلی نیست آقا همه چی مرتبه...!
پسره: مطمئنید؟!
عصبی گفت: بله
پسره سری تکون داد با یه ببخشید ازمون دور شد
۱۵.۶k
۳۱ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.