گفتم ارسلان داری چیکار میکنی با هستی کارتو کردی حالا نوبت

گفتم ارسلان داری چیکار میکنی با هستی کارتو کردی حالا نوبت...
ارسلان: هیشششش چطور جرعت میکنی به من همچین چیزی بگی ها؟
دیانا: دوس دارم ارسلانو هل دادم اونور ولم کن
ارسلان: باشه من دیگه کاری باهات ندارم خانم رحیمی بفرما برو
دیانا: ایشششش برو بابا
ارسلان: من از لج دیانا رفتم پیش هستی نشستم و الکی باهاش گپ زدم دیانا هم همش نگام میکرد پاشدم که برم بیرون که
دیانا: کجا ارسلان؟
ارسلان: فک نمیکنم باید توضیح بدم خانم رحیمی
دیانا: بابا بسه دیگه اه
ارسلان: دیانا داشت میرفت پیش تاب منم رفتم دنبالش و. چسبوندمش به دیوار و لبم و گذاشتم رو لبش
دیانا: داشتم میرفتم که ارسلان اومد و لبشو گذاشت رو لبم داشتم از ترس و تعجب میمردم ولی خوب چون ارسلانو دوس داشتم منم همراهیش کردم
نیکا: رفتم بالا که از تو پنجره دیانا و ارسلانو دیدم واییییی امیرررر امییرررر بیااا
امیر: جونم
نیکا: نگا پایین کن
امیر: عه عه نگا این دو تا تروخدا
نیکا: چیکارشون داری بریم
ارسلان: لبو برداشتم
دیانا: ارسلان لبشو برداشت گفتم: ارسلان این چه کاری بود کردیی ها؟ برو پیش هستی تو که تا الان پیشش بودی
ارسلان: میخواستم حرس تو رو در بیارم که حرست در اومد
هستی: ارسلان جون کجایی
دیانا: بفرما عشقت داره صدات میزنه
ارسلان: دیانا خواهش میکنم بس کن.....

#رمان
#اردیا
#نیکامیر
#اکیپ_سلاطین
دیدگاه ها (۰)

دیانا: بس نمیکنم برو کنار ارسلان:وای بس میکنییی اصن بیا برو ...

چی نه بابا ارسلان.... من.... نه بابا زر میزنه حالا بیخی هو ی...

هستی بود یه دوست قدیمی ولی خیلی وقت بود سراغی ازش نداشتم جوا...

شایان بود شایان: به به چه خانومی چطوری نفس دیانا: ببند اون ...

رمان بغلی من پارت ۱۰۴و۱۰۵و۱۰۶ارسلان: خوشگل خانم ما ضربانش با...

جیمین فیک زندگی پارت ۷۱#

آبنبات تلخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط