Lucky-bloody
Lucky-bloody#
پارت ۵۳
+من یه چیز سبک میخورم اشتها ندارم
-من از کجا بدونم منظورت از چیز سبک چیه؟
+یه چیز سبک دیگه
-خیلی خب....آقا یه آب بیارید
+وای خدا خیلی احمقی
کوک اروم میخنده
-انتخاب کن
+یه قهوه
-تلخ؟
+اه نه....شیرین
-علایقتم خیلی نسبت به بقیه فرق داره،دو تا قهوه شیرین بیارید
+شرمنده که همرنگ جماعت نیستم
-واقعام نیستی.....بقیرو نگاه کن که لباس گرم پوشیدن و تو با شلوارک اومدی
+مشکلش چیه؟من گرمم میشه
لبخند میزنه
+تو چرا کلاه گذاشتی تو این روزی که ابریه
-چون خوشم میاد
+اوهوم....بهتم میاد
-میدونم
پوزخند میزنی،ولی برای یک ثانیه حس عجیبی بهت دست میده،انگار یکی پر از انرژی منفی از کنارت رد شد،حس میکردی امروز روز خوبی قرار نیست باشه و خوبم میدونستی که حست همیشه درست میگه
×قهوتون
-ممنون
قهوتو از رو نیز برداشتی و یه قلب ازش خوردی و چشاتو محکم بهم فشار دادی،قهوه رو گذاشتی زمین و دهنتو باد زدی
+سسسس......داغ بود
کوک میخنده
-داشتی به چی فکر میکردی؟
همینجور که قهوتو فوت میکردی جوابشو دادی
+حس میکنم اتفاق خوبی در انتظارم نیست،همیشه درست از آب در میاد ولی الان نمیخوام بهش فکر کنم
-شاید حست درست میگه
قهوتو میزاری رو میز و با چشمای ریز بهش زل میزنی
+نکنه امروز میخوای منو ببری پیش جیسونگ و به سازمان اطلاعات بفروشین؟
کوک خنده استرسی میکنه
-چی؟ نه بابا اونقدرام خر نیستم
قهوه رو بر میداره یهو یه قلب گنده میکشه و انقد که داغ بود یکمش میریزه رو لباسش
-هایش.....من میرم دسشویی
میخندی و سرتو تکون میدی،یه قلب کوچیک از قهوت میخوری و کوک رو که داره به سمت دسشویی میده نگاه میکنی
+مطمئنم که اون منو به جیسونگ نمیفروشه
و یه قلپ دیگه از قهوت مینوشی
یه دختربچه بدو بدو از کنارت رد میشه و گوشیت میفته زمین،قهوتو میزاری رو میز و خم میشی تا گوشیتو برداری که یکی جلوت وایمیسته،سرتو میگیری بالا و با جیسونگ و کوک کنارش و یه عالمه عادم دیگه مواجه میشی
÷سلام ا/ت
🙂
پارت ۵۳
+من یه چیز سبک میخورم اشتها ندارم
-من از کجا بدونم منظورت از چیز سبک چیه؟
+یه چیز سبک دیگه
-خیلی خب....آقا یه آب بیارید
+وای خدا خیلی احمقی
کوک اروم میخنده
-انتخاب کن
+یه قهوه
-تلخ؟
+اه نه....شیرین
-علایقتم خیلی نسبت به بقیه فرق داره،دو تا قهوه شیرین بیارید
+شرمنده که همرنگ جماعت نیستم
-واقعام نیستی.....بقیرو نگاه کن که لباس گرم پوشیدن و تو با شلوارک اومدی
+مشکلش چیه؟من گرمم میشه
لبخند میزنه
+تو چرا کلاه گذاشتی تو این روزی که ابریه
-چون خوشم میاد
+اوهوم....بهتم میاد
-میدونم
پوزخند میزنی،ولی برای یک ثانیه حس عجیبی بهت دست میده،انگار یکی پر از انرژی منفی از کنارت رد شد،حس میکردی امروز روز خوبی قرار نیست باشه و خوبم میدونستی که حست همیشه درست میگه
×قهوتون
-ممنون
قهوتو از رو نیز برداشتی و یه قلب ازش خوردی و چشاتو محکم بهم فشار دادی،قهوه رو گذاشتی زمین و دهنتو باد زدی
+سسسس......داغ بود
کوک میخنده
-داشتی به چی فکر میکردی؟
همینجور که قهوتو فوت میکردی جوابشو دادی
+حس میکنم اتفاق خوبی در انتظارم نیست،همیشه درست از آب در میاد ولی الان نمیخوام بهش فکر کنم
-شاید حست درست میگه
قهوتو میزاری رو میز و با چشمای ریز بهش زل میزنی
+نکنه امروز میخوای منو ببری پیش جیسونگ و به سازمان اطلاعات بفروشین؟
کوک خنده استرسی میکنه
-چی؟ نه بابا اونقدرام خر نیستم
قهوه رو بر میداره یهو یه قلب گنده میکشه و انقد که داغ بود یکمش میریزه رو لباسش
-هایش.....من میرم دسشویی
میخندی و سرتو تکون میدی،یه قلب کوچیک از قهوت میخوری و کوک رو که داره به سمت دسشویی میده نگاه میکنی
+مطمئنم که اون منو به جیسونگ نمیفروشه
و یه قلپ دیگه از قهوت مینوشی
یه دختربچه بدو بدو از کنارت رد میشه و گوشیت میفته زمین،قهوتو میزاری رو میز و خم میشی تا گوشیتو برداری که یکی جلوت وایمیسته،سرتو میگیری بالا و با جیسونگ و کوک کنارش و یه عالمه عادم دیگه مواجه میشی
÷سلام ا/ت
🙂
۱۰.۰k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.