Lucky-bloody
Lucky-bloody#
پارت ۵۱
×هنوز مطمئن نیستیم،ولی یه مسکن و چندتا ارامش بخش بهتون میدیم تا قبل از ساعت دوازده بهش تزریق کنید،برای خودتو بهتره چون اگر کسی متوجه بشه این خانم ویروس زامبی توی بدنشون دارن براتون بد میشه،منم فقط برای این بهتون کمک میکنم چون میدونم ویروس توی بدنش خیلی ضعیفه و این برام خیلی تعجب برانگیزه
-ممنون
از جات بلند میشی و چشاتو از سردرد فشار میدی
-بیدار شدی؟
+چه اتفاقی افتاد؟
-بریم هتل توضیح میدم،همینجا بمون
کوک میره دارو هارو میگیره و میاد سمتت
-خیلی خب،بلند شو بریم
از جات بلند میشی و با کمال تعجب با اینکه فقط چند دقیقه از بیهوش شدنت میگذشت حالت خیلی خوب بود
-حالت بهتره؟
+اره...ولی اون دکتره چی میگفت؟
-پس شنیدی....
+راست میگفت؟
-ظاهرا اره....باید صبر کنیم ببینیم فردا شبم همینجوری میشی یا نه
+ساعت چنده؟
-دو ربع
+فک کنم راست میگه
-فعلا بیا بریم هتل
تاکسی میگیرید و میرید توی هتل و روی تخت دراز میکشی
+پس الان منم فرقی با اون زامبیا ندارم
-داری،درواقع تو حاصل جفت گیری انسان و زامبی ای
بعد اینکه اینو گفت خندید
+حداقلش اینه که تو دنیا فقط یکی از من هست
کوک زمزمه میکنه
-برای همینه دنبالتن
+کیا دنبالمن؟
-چی؟ ینی چی کیا دنبالتن
+تو گفتی دنبالمن
-چجوری شنیدی
+شاید چون یکم ویروس زامبی دارم.....حالا بگو
-چیزی نیست،تو نمیخواد درگیرش بشی
+چرا نشم؟تو گفتی دنبال منن
-مهم نیست بعدا میگم
میری کنارش میشینی
+همین الان بگو
هیچی نمیگه،سرشو میگیری و میچرخونی سمت خودت
+زودباش
-یادته تورو از تو عمارت جیسونگ بزور کشوندمت بیرون؟
+اوهوم
(فلش بک)
[÷شاید چون ازت یه درخواست دارم
یه قلپ از موهیتو میخوره و به کوک نگاه میکنه،کوک یه ابروشو میده بالا و به جیسونگ نگاه میکنه
-تو از من یه درخواست داری؟
جیسونگ لیوان موهیتو رو میزاره رو میز و میاد کنار کوک میشینه و دستشو میندازه دور شونه کوک و با لبخند بهش نگاه میکنه
÷باید دختررو بزاری پیش من
کوک با تعجب به جیسونگ نگاه میکنه
-چرا؟
÷مطمئنم خودتم ازینکه بدنش در برابر ویروس زامبی مقاومه تعجب کردی
-خب که چی؟
÷و میدونی که الان همه دنبال راه درمان این بیمارین،حتی به هرکی که یه سرنخ بهشون بده مقدار زیادی پول میدن
-چی میخوای بگی؟
سرشو میاره نزدیک تر
÷نگو وسوسه نشدی که اونو به عنوان سر نخ به سازمان اطلاعات بدی؟
کوک چشاشو ریز میکنه و با دقت بیشتری بهش نگاه میکنه،جیسونگ لبخند رو لبش رو حفظ میکنه و ادامه میده
÷نمیخوای پول بدست بیاری؟
کوک چیزی نمیگه
÷یا حداقل جون هزاران نفرو با قربانی کردن ینفر نجات بدی؟هوم؟
کوک پوزخند میزنه و سرشو میاره کنار گوش جیسونگ
-فاک یو
لباسایی که خدمتکارا براش گذاشته بودنو برمیداره و...
🙂
پارت ۵۱
×هنوز مطمئن نیستیم،ولی یه مسکن و چندتا ارامش بخش بهتون میدیم تا قبل از ساعت دوازده بهش تزریق کنید،برای خودتو بهتره چون اگر کسی متوجه بشه این خانم ویروس زامبی توی بدنشون دارن براتون بد میشه،منم فقط برای این بهتون کمک میکنم چون میدونم ویروس توی بدنش خیلی ضعیفه و این برام خیلی تعجب برانگیزه
-ممنون
از جات بلند میشی و چشاتو از سردرد فشار میدی
-بیدار شدی؟
+چه اتفاقی افتاد؟
-بریم هتل توضیح میدم،همینجا بمون
کوک میره دارو هارو میگیره و میاد سمتت
-خیلی خب،بلند شو بریم
از جات بلند میشی و با کمال تعجب با اینکه فقط چند دقیقه از بیهوش شدنت میگذشت حالت خیلی خوب بود
-حالت بهتره؟
+اره...ولی اون دکتره چی میگفت؟
-پس شنیدی....
+راست میگفت؟
-ظاهرا اره....باید صبر کنیم ببینیم فردا شبم همینجوری میشی یا نه
+ساعت چنده؟
-دو ربع
+فک کنم راست میگه
-فعلا بیا بریم هتل
تاکسی میگیرید و میرید توی هتل و روی تخت دراز میکشی
+پس الان منم فرقی با اون زامبیا ندارم
-داری،درواقع تو حاصل جفت گیری انسان و زامبی ای
بعد اینکه اینو گفت خندید
+حداقلش اینه که تو دنیا فقط یکی از من هست
کوک زمزمه میکنه
-برای همینه دنبالتن
+کیا دنبالمن؟
-چی؟ ینی چی کیا دنبالتن
+تو گفتی دنبالمن
-چجوری شنیدی
+شاید چون یکم ویروس زامبی دارم.....حالا بگو
-چیزی نیست،تو نمیخواد درگیرش بشی
+چرا نشم؟تو گفتی دنبال منن
-مهم نیست بعدا میگم
میری کنارش میشینی
+همین الان بگو
هیچی نمیگه،سرشو میگیری و میچرخونی سمت خودت
+زودباش
-یادته تورو از تو عمارت جیسونگ بزور کشوندمت بیرون؟
+اوهوم
(فلش بک)
[÷شاید چون ازت یه درخواست دارم
یه قلپ از موهیتو میخوره و به کوک نگاه میکنه،کوک یه ابروشو میده بالا و به جیسونگ نگاه میکنه
-تو از من یه درخواست داری؟
جیسونگ لیوان موهیتو رو میزاره رو میز و میاد کنار کوک میشینه و دستشو میندازه دور شونه کوک و با لبخند بهش نگاه میکنه
÷باید دختررو بزاری پیش من
کوک با تعجب به جیسونگ نگاه میکنه
-چرا؟
÷مطمئنم خودتم ازینکه بدنش در برابر ویروس زامبی مقاومه تعجب کردی
-خب که چی؟
÷و میدونی که الان همه دنبال راه درمان این بیمارین،حتی به هرکی که یه سرنخ بهشون بده مقدار زیادی پول میدن
-چی میخوای بگی؟
سرشو میاره نزدیک تر
÷نگو وسوسه نشدی که اونو به عنوان سر نخ به سازمان اطلاعات بدی؟
کوک چشاشو ریز میکنه و با دقت بیشتری بهش نگاه میکنه،جیسونگ لبخند رو لبش رو حفظ میکنه و ادامه میده
÷نمیخوای پول بدست بیاری؟
کوک چیزی نمیگه
÷یا حداقل جون هزاران نفرو با قربانی کردن ینفر نجات بدی؟هوم؟
کوک پوزخند میزنه و سرشو میاره کنار گوش جیسونگ
-فاک یو
لباسایی که خدمتکارا براش گذاشته بودنو برمیداره و...
🙂
۱۰.۶k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.