عشق شرین
عشق شرین
پارت 2
تهیونگ
رفتم لباسمو پوشیدم و رفتم اتاق یوری تا بیدارش کنم
تهیونگ: یوری قشنگم بیدارشو (اروم)
یوری: نمیخوام (خابالو)
تهیونگ: گفتم بیدار شو (عربده)
یوری:(دومتر پرید بالا) باشه بیدار شدم
تهیونگ: افرین برو لباستو بپوش میخوایم با ات و خواهرش بریم بیرون
یوری: مگه توهم میایی
تهیونگ: اره میام
یوری: تو نیا اصلا باتو خرید حال نمیده
تهیونگ: زیادی داری حرف میزنی من فقط میام اونجا از شما مراقبت کنم
یوری: اره جونه عمت (اروم)
تهیونگ: چی گفتی؟
یوری: ها هیچی
نویسنده
رفتن اماده شدن و تهیونگ سوار ماشینش شد (عکسشو گذاشتم) رسیدن به خونه ات
و یوری رفت زنگ درو زد...... درو باز کرد ات و مری اومدن به هردوشون سلام کردن ولی تهیونگ خیلی سرد جوابه ات داد خلاصه اینا رسیدن به مرکز خرید( عکسشو گذاشتم)
رفتن کلی خرید کردن( بچها چزایی که خرید کردن عکسشو میزارم) خلاصه دیگه بعد از خرید رفتن خونه ات اینا چون پدر و مادر تهیونگم همونجا بود
لایک 🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪
#فیک_تهیونگ
پارت 2
تهیونگ
رفتم لباسمو پوشیدم و رفتم اتاق یوری تا بیدارش کنم
تهیونگ: یوری قشنگم بیدارشو (اروم)
یوری: نمیخوام (خابالو)
تهیونگ: گفتم بیدار شو (عربده)
یوری:(دومتر پرید بالا) باشه بیدار شدم
تهیونگ: افرین برو لباستو بپوش میخوایم با ات و خواهرش بریم بیرون
یوری: مگه توهم میایی
تهیونگ: اره میام
یوری: تو نیا اصلا باتو خرید حال نمیده
تهیونگ: زیادی داری حرف میزنی من فقط میام اونجا از شما مراقبت کنم
یوری: اره جونه عمت (اروم)
تهیونگ: چی گفتی؟
یوری: ها هیچی
نویسنده
رفتن اماده شدن و تهیونگ سوار ماشینش شد (عکسشو گذاشتم) رسیدن به خونه ات
و یوری رفت زنگ درو زد...... درو باز کرد ات و مری اومدن به هردوشون سلام کردن ولی تهیونگ خیلی سرد جوابه ات داد خلاصه اینا رسیدن به مرکز خرید( عکسشو گذاشتم)
رفتن کلی خرید کردن( بچها چزایی که خرید کردن عکسشو میزارم) خلاصه دیگه بعد از خرید رفتن خونه ات اینا چون پدر و مادر تهیونگم همونجا بود
لایک 🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪
#فیک_تهیونگ
۶.۶k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.