تقاص عشق فصل part

تقاص عشق/ فصل ۲ / part ۱۵۹


ات با لباس خواب اش که پوشیده بود جلوی میز آرایش نشسته بود و روتین پوستی اش را انجام میداد بعد از اتمام کارش از صندلی بلند شد سمته تخت می‌رفت که جیمین از حمام آمد بیرون با حوله ای که دوره کمرش پیچیده بود سمته ات آمد
ات : برو موهاتو خشک کن آب میچکه رو پیشونیت
جیمین :‌ هوا گرم اینجوری گرمم نمیشه
ات : نه من خیلی سردم کجای این هوا سرده
جیمین سمته ات قدم برداشت تویه یه قدمی اش ایستاد
جیمین : میخوای گرمت کنم
ات : اوممم.... نمی‌دونم
جیمین یه دستش رو برد زیره زانو هایش گذاشت و دسته دیگه اش را رویه شونه هاشو ات و یهو از زمین بلند اش کرد و براید استایل بغل اش کرد ات دست هایش را رویه گردنه عشق اش حلقه کرده بود
ات : جیمین این چه کاریه
جیمین : امشب خیلی شب خوبی میشه
سمته تخت رفتن عشق اش را گذاشت رویه تخت و روش خیمه زد دست اش رو برد سمته بند لباس خواب دختره و از شون هایش پایین کشید اش لب هایش را رویه لب های دختره گذاشت و خیلی عمیق می بوسید دست هایش رو رویه پهلو های لخت دختره گذاشت و به خودش نزدیک اش کرد
(( اسمات )) .....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با صدای در اتاق که به گوشش میخورد چشم هایش را باز کرد با صدای خواب‌آلود داد زد جیمین هم تکونی خورد ولی بیدار نشد
ات : کیه ....
بیتگرام که چانسو و یانسو هر دو تو بغلش بودن پشته در ایستاده بود از همونجا صدا زد
بیتگرام : منم شماها تا لنگه ظهر خوابید بچه هاتون گریه میکنن
ات درحالی که چشم هایش بسته بود با خواب‌آلودگی گفت
ات : باشه ... .اوهم ....
بیتگرام بازم درو با مشت اش محکم تر زد جیمین که چشم هایش بسته بود گفت
جیمین : چیه
بیتگرام : بیام تو
جیمین و ات که در آغوش همدیگه بودن و خواب بودن جیمین با صدای خواب‌آلود گفت
جیمین : بیا
بیتگرام درحالی که چانسو و یانسو هر دو در بغلش بودن دستش رو گذاشت رویه دست گیره دره و به پایین کشید اش وارده اتاق شد با دیدن اون دونفر که در آغوش همدیگه بودن سریع صورت اش رو برگردوند و با صدای بلند داد زد
بیتگرام: یا خجالت بکشید وقتی تو این وضعیت هستید به من میگید بیام داخل
دیدگاه ها (۹)

تقاص عشق/ فصل ۲ / part۱۶۰با دادی که بیتگرام زد ات چشم هایش ر...

تقاص عشق/ فصل ۲ / part ۱۶۱ ات درحالی که دوقلو ها تو بغلش بود...

تقاص عشق/ فصل ۲/ part ۱۵۸شب شده بود ات با دینا تویه حیاط بود...

تقاص عشق/ فصل ۲/ part۱۵۷ سمتش قدم برداشت و پشت سرش ایستاد ا...

( گناهکار ) ۱۲۶ part نیمه شب با حس تشنگی پلک هاشو از هم بردا...

( گناهکار ) 95 part مستقیم نور آفتاب در چشمانش برق زد چند دف...

( گناهکار ) ۷۰ part جیمین خندید و درحالی که دستشو گرفته بود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط