*شیلان*
*شیلان*
شیلان:
نگین برگشت وگفت : می خوام آمپولاشو بزنم برو دیگه .
- تو محرمشی
نگین : اره محرمشم
هیرسا : میشه خفه شین بده خودم نگین خودم می تونم بزنم
متعجب نگاه می کردم نگین که رفت بیرون منم پشت سرش رفتم
- تو مگه پرستاری .مگه هیرسا بلده آمپول بزنه
نگین : اره پرستارم به اونم یاد دادم
- هیرسا چش شده
نگین : تو نمی دونی معدش مشکل داره عصبی میشه اینجوری میشه
- واقعا ؟! خوب ...خوب چرا
نگین : واقعا می خوای بدونی
- اره
نگین : تویادت هست هیرسا چند سال پیش خانوادشو ترک کرده
- اره
نگین : فکر می کنی این موضوع کمی بود
- یعنی بخاطر این معدش مشکل داره
نگین نگاهی بهم انداخو وگفت : پس اینجور که معلومه خانواده هیرسا نمی دونن چی بهش گذشته
- میشه بگی ؟!
نگین : نه
- بگو خواهش می کنم
نگین : من نمی دونم چرا هیرسا از خانوادش جدا شده ولی انقدر می دونم که این کار چقدر روش تعصیر گذاشت که تو سن ۱۸ سالگی خودکشی کرد دلیل اینم نمی دونم
- هیرسا خودکشی کرد؟؟؟!!!!!
نگین : اینم نمی دونید
- نه
نگین : اون موقع باهاش آشنا شدم می رفتم خونه ای خاله اش سروم وآمپولاشو می زدم کم حرف بود همیشه همینجور بود
- نگفت چرا این کارو کرد
نگین : نه
- بعدش چی شد ؟!
نگین : یک سالی اینجوری بود به قولی افسرده بعد یهو عوض شدبا ورزش ودرس خودشو سرگرم کرد من از همه چیز زندگیش خبر داشتم بجز دلیل عوض شدن زندگیش تو سن ۲۱ سالگیم رفت طرف جنس مخالفش
کم کم ازش دور شدم چون کلا منو فراموش کرده بود تا وقتی این خونه رو خرید یه روز اتفاقی دیدمش کلی حرف زدیم گفت چون بهم کمک کردی نمی خوام مثله دیگران باهات رفتار کنم تا به الان هر جا بره آخرش برمی گرده پیش خودم
نگاهی به نگین انداختم وگفتم : معده دردش مال چیه امروز خون بالا آورد
نگین : بخاطر شیطنتاشه ولی بیشتر اعصابش بهم بریزه اینجوری میشه
- تو دوسش داری ؟!
نگین : کسی هست دوسش نداشته باشه ؟!
لال شدم باعث وبانی همه ای این اتفاقات من بودم اشک تو چشام جم شد وبلند شدم رفتم اتاقم وانقدر گریه کردم چشام پف کرده بود وباز نمی شد من داشتم چیکار می کردم کمر به نابودی هیرسا بستم که با ادهای زنونه دلبری کنم براش که عاشق من بشه منی که می تونستم دشمنش بشم با اون بلاهایی که سرش اومد ومن خبر نداشتم وندارم لعنت به من هیرسا تو بچگی منو اذیت کرده من کینه اشو به دل گرفتم ؟؟؟!!!!
نه اینجور نبود ازش کینه نداشتم ولی ازش دلخوربودم واون هزار برابر بیشتر از منو خانواده اش
-
شیلان:
نگین برگشت وگفت : می خوام آمپولاشو بزنم برو دیگه .
- تو محرمشی
نگین : اره محرمشم
هیرسا : میشه خفه شین بده خودم نگین خودم می تونم بزنم
متعجب نگاه می کردم نگین که رفت بیرون منم پشت سرش رفتم
- تو مگه پرستاری .مگه هیرسا بلده آمپول بزنه
نگین : اره پرستارم به اونم یاد دادم
- هیرسا چش شده
نگین : تو نمی دونی معدش مشکل داره عصبی میشه اینجوری میشه
- واقعا ؟! خوب ...خوب چرا
نگین : واقعا می خوای بدونی
- اره
نگین : تویادت هست هیرسا چند سال پیش خانوادشو ترک کرده
- اره
نگین : فکر می کنی این موضوع کمی بود
- یعنی بخاطر این معدش مشکل داره
نگین نگاهی بهم انداخو وگفت : پس اینجور که معلومه خانواده هیرسا نمی دونن چی بهش گذشته
- میشه بگی ؟!
نگین : نه
- بگو خواهش می کنم
نگین : من نمی دونم چرا هیرسا از خانوادش جدا شده ولی انقدر می دونم که این کار چقدر روش تعصیر گذاشت که تو سن ۱۸ سالگی خودکشی کرد دلیل اینم نمی دونم
- هیرسا خودکشی کرد؟؟؟!!!!!
نگین : اینم نمی دونید
- نه
نگین : اون موقع باهاش آشنا شدم می رفتم خونه ای خاله اش سروم وآمپولاشو می زدم کم حرف بود همیشه همینجور بود
- نگفت چرا این کارو کرد
نگین : نه
- بعدش چی شد ؟!
نگین : یک سالی اینجوری بود به قولی افسرده بعد یهو عوض شدبا ورزش ودرس خودشو سرگرم کرد من از همه چیز زندگیش خبر داشتم بجز دلیل عوض شدن زندگیش تو سن ۲۱ سالگیم رفت طرف جنس مخالفش
کم کم ازش دور شدم چون کلا منو فراموش کرده بود تا وقتی این خونه رو خرید یه روز اتفاقی دیدمش کلی حرف زدیم گفت چون بهم کمک کردی نمی خوام مثله دیگران باهات رفتار کنم تا به الان هر جا بره آخرش برمی گرده پیش خودم
نگاهی به نگین انداختم وگفتم : معده دردش مال چیه امروز خون بالا آورد
نگین : بخاطر شیطنتاشه ولی بیشتر اعصابش بهم بریزه اینجوری میشه
- تو دوسش داری ؟!
نگین : کسی هست دوسش نداشته باشه ؟!
لال شدم باعث وبانی همه ای این اتفاقات من بودم اشک تو چشام جم شد وبلند شدم رفتم اتاقم وانقدر گریه کردم چشام پف کرده بود وباز نمی شد من داشتم چیکار می کردم کمر به نابودی هیرسا بستم که با ادهای زنونه دلبری کنم براش که عاشق من بشه منی که می تونستم دشمنش بشم با اون بلاهایی که سرش اومد ومن خبر نداشتم وندارم لعنت به من هیرسا تو بچگی منو اذیت کرده من کینه اشو به دل گرفتم ؟؟؟!!!!
نه اینجور نبود ازش کینه نداشتم ولی ازش دلخوربودم واون هزار برابر بیشتر از منو خانواده اش
-
۱۰.۱k
۱۴ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.