P16
چند دقیقه ای همینطور بهش زل زده بودم و نگاهش میکردم اما اون بدون اینکه متوجه نگاه های سنگین من روی خودش باشه فقط با ارامش کتاب میخوند که بعد از مدتی بالاخره خوندنش تموم شد ، نفس عمیقی کشید و کتاب رو بست و گرفت جلوی من .
تهیونگ : تموم شد (بالبخند)
ا/ت : چی ؟
تهیونگ : میگم تموم شد
اینقدر غرق دیدنش بودم که اصلا متوجه اطرافم نبودم ، سریع به خودم اومدم و با تکون دادم اروم سرم کتاب رو از دستش گرفتم .
تهیونگ : خیلی با احساس نوشتی
ا/ت : ممنون
تهیونگ : بنظرت منم میتونم مثل تو بنویسم ؟
ا/ت : بله اگه شما هم وقتی دارید مینویسید خودتون رو اونجا تصور کنید میتونید
تهیونگ : چجوری ؟
ا/ت : فقط کافیه وقتی دارید اون صحنه رو مینویسید خودتون رو اونجا بزارید و تمام احساسی که اون لحظه دارید رو روی کاغذ بنویسید
سرش رو به معنی تایید تکون داد و بعد کمی مکث گفت : ا/ت یادمه بهت گفتم باهام رسمی حرف نزن
ا/ت : ببخشید یادم نبود
با لبخند روی سرم دست کشید و گفت : میشه لطفا زودتر عادت کنی ؟
متعجب پرسیدم : به چی ؟
تهیونگ : اینکه من دوستت باشم
از این حرفش سرم رو گرفتم پایین و لبخند کمرنگی زدم، خجالت توی صورتم دیده میشد و احساس میکردم یکم سرخ شدم ، همینطور که روی سرم دست میکشید سرش رو کج کرد تا واضح تر ببینتم و با خنده گفت : اوه ببین یکی اینجا سرخ شده
سرم رو گرفتم بالا و گفتم : کی سرخ شده ؟
تهیونگ : خب تو....
قبل از اینکه حرفش تموم شه صدای خانم کیم پرورشگاه رو برداشت : تهیونگ ، ا/ت (باداد)
با صدای فریاد خانم کیم تهیونگ سری دستم رو گرفت و بلند شد بعدم با قدم های تند به سمت صدای خانم کیم رفت ، به خانم کیم که رسیدیم از قیافه سردرگمش معلوم بود که مدت زیادیه دنبال ما میگرده و در حالی که به اطراف نگاه میکرد یهو چشمش به ما خورد و با صدای گوش خراشی گفت : شما کجا بودید ؟ (باداد)
تهیونگ : عا ، خانم کیم معذرت میخوام ما تایم از دستمون در رفت
خانم کیم : اونوقت داشتید چیکار میکردین که تایم از دستتون در رفت ؟
تهیونگ : داشتیم صحبت میکردیم میشه اینبار مارو ببخشید
خانم کیم که انگار فهمید تهیونگ قرار نیست بهش بگه داشتیم چیکار میکردیم با قیافه ای خیلی جدی گفت : باشه میتونید برید
با شنیدن حرفش تهیونگ دستم رو گرفت و رفتیم سمت راهرو
تهیونگ : تموم شد (بالبخند)
ا/ت : چی ؟
تهیونگ : میگم تموم شد
اینقدر غرق دیدنش بودم که اصلا متوجه اطرافم نبودم ، سریع به خودم اومدم و با تکون دادم اروم سرم کتاب رو از دستش گرفتم .
تهیونگ : خیلی با احساس نوشتی
ا/ت : ممنون
تهیونگ : بنظرت منم میتونم مثل تو بنویسم ؟
ا/ت : بله اگه شما هم وقتی دارید مینویسید خودتون رو اونجا تصور کنید میتونید
تهیونگ : چجوری ؟
ا/ت : فقط کافیه وقتی دارید اون صحنه رو مینویسید خودتون رو اونجا بزارید و تمام احساسی که اون لحظه دارید رو روی کاغذ بنویسید
سرش رو به معنی تایید تکون داد و بعد کمی مکث گفت : ا/ت یادمه بهت گفتم باهام رسمی حرف نزن
ا/ت : ببخشید یادم نبود
با لبخند روی سرم دست کشید و گفت : میشه لطفا زودتر عادت کنی ؟
متعجب پرسیدم : به چی ؟
تهیونگ : اینکه من دوستت باشم
از این حرفش سرم رو گرفتم پایین و لبخند کمرنگی زدم، خجالت توی صورتم دیده میشد و احساس میکردم یکم سرخ شدم ، همینطور که روی سرم دست میکشید سرش رو کج کرد تا واضح تر ببینتم و با خنده گفت : اوه ببین یکی اینجا سرخ شده
سرم رو گرفتم بالا و گفتم : کی سرخ شده ؟
تهیونگ : خب تو....
قبل از اینکه حرفش تموم شه صدای خانم کیم پرورشگاه رو برداشت : تهیونگ ، ا/ت (باداد)
با صدای فریاد خانم کیم تهیونگ سری دستم رو گرفت و بلند شد بعدم با قدم های تند به سمت صدای خانم کیم رفت ، به خانم کیم که رسیدیم از قیافه سردرگمش معلوم بود که مدت زیادیه دنبال ما میگرده و در حالی که به اطراف نگاه میکرد یهو چشمش به ما خورد و با صدای گوش خراشی گفت : شما کجا بودید ؟ (باداد)
تهیونگ : عا ، خانم کیم معذرت میخوام ما تایم از دستمون در رفت
خانم کیم : اونوقت داشتید چیکار میکردین که تایم از دستتون در رفت ؟
تهیونگ : داشتیم صحبت میکردیم میشه اینبار مارو ببخشید
خانم کیم که انگار فهمید تهیونگ قرار نیست بهش بگه داشتیم چیکار میکردیم با قیافه ای خیلی جدی گفت : باشه میتونید برید
با شنیدن حرفش تهیونگ دستم رو گرفت و رفتیم سمت راهرو
۵.۶k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.