شعر عاشقی
#شعر_عاشقی
پارت۴١
بابام و عموی احسان با خنده اومدن بیرون ی سلام علیک با عموش کردم اصلا صداهای اطراف و نمیشنیدم
همش تو فکر احسان بودم سوار ماشین شدیم و ب سمت خونه راه افتادیم تو راه احسان و بابا بگو بخند میکردن گوشیم زنگ خورد نگاهی ب گوشیم کردم ک احسان تازه خریده بود ب احسان نگاه کردم ک از تو اینه داشت نگام میکرد و چون گوشی زنگ خورده بود لبخند میزد
+الو...
-سلام خانم شریفی چرا خاموش بودین
+ببخشید من گوشیم خراب شده بود شما ؟!
-من سعیدی هستم شهرام سعیدی کنسرت ....گروه موسیقی...
+اه بله ببخشید شرمنده
-خواهش میکنم خانم شما اخر هفته کنسرت دارین اصلا واسه تمرین نیومدین
+بله شرایطم جور نبود ببخشید
-ن حالا شما زود با بچه ها ست میشین امروز بیاین حسابی تمرین کنیم ک فردا شب کنسرت دارین
+باشه من زود خودمو میرسونم همونجای قبلیه؟!
-بله منتظرتونم
+خدافظ
-خدافظ
بابام گفت
~کی بود
+فردا شب کنسرت داریم من یادم نبود ی روزم برای تمرین نرفتم حالا چون من زود ست میشم گفتن امروز بیاین ک تمرین کنیم
~خب پس ی جا پیاده شو برو خودت
یهو احسان گفت
-اقای شریفی اگ اجازه بدین شما رو ک رسوندم ایشونو میبرم
~ن بابا زحمتتون میشه
-ن چ زحمتی میمونم برشون میگردونم
~دستتون درد نکنه زحمتای جانا خیلی گردنتون بود خانمم میگفت ....از بابت اون قضیه علیزاده هم ممنونم نمیدونم چجوری تشکر کنم
-ن بابا وظیفه بود
جلوی در خونه ایستادیم بابام پیاده شد و منم پیاده شدم ی بوس رو لپش نشوندمو گفتم
+بابا جونم رفتی تو بگو همه کنسرت فرداشب دعوتن
~باشه بابا جان برو دیرت میشه
+فدات بشم خدافظ
~خدافظ
سوار شدم و راه افتادیم
+شما ویژه دعوتین کنسرتا
-اععع خیلی ممنون حالا چی میزنی
+گل
زد زیر خنده و گفت
-مسخره .....چ سازی
+احتمالا گیتار اعععع برگرد
ترمز کرد و گفت
-چرا
+گیتارم نیوردم با ویالن
دور زدیم و احسان رفت تو گیتار و ویالن و اورد و راه افتادیم
نزدیکای مقصد بودیم ک گوشیم زنگ خورد شمارش برام اشنا بود
+احسان
-جانم
+محمده
-وایسا
گوشیمو با ماشین مچ کرد و گفت
-جواب بده
ادامه در پارت بعد #maryam
پارت۴١
بابام و عموی احسان با خنده اومدن بیرون ی سلام علیک با عموش کردم اصلا صداهای اطراف و نمیشنیدم
همش تو فکر احسان بودم سوار ماشین شدیم و ب سمت خونه راه افتادیم تو راه احسان و بابا بگو بخند میکردن گوشیم زنگ خورد نگاهی ب گوشیم کردم ک احسان تازه خریده بود ب احسان نگاه کردم ک از تو اینه داشت نگام میکرد و چون گوشی زنگ خورده بود لبخند میزد
+الو...
-سلام خانم شریفی چرا خاموش بودین
+ببخشید من گوشیم خراب شده بود شما ؟!
-من سعیدی هستم شهرام سعیدی کنسرت ....گروه موسیقی...
+اه بله ببخشید شرمنده
-خواهش میکنم خانم شما اخر هفته کنسرت دارین اصلا واسه تمرین نیومدین
+بله شرایطم جور نبود ببخشید
-ن حالا شما زود با بچه ها ست میشین امروز بیاین حسابی تمرین کنیم ک فردا شب کنسرت دارین
+باشه من زود خودمو میرسونم همونجای قبلیه؟!
-بله منتظرتونم
+خدافظ
-خدافظ
بابام گفت
~کی بود
+فردا شب کنسرت داریم من یادم نبود ی روزم برای تمرین نرفتم حالا چون من زود ست میشم گفتن امروز بیاین ک تمرین کنیم
~خب پس ی جا پیاده شو برو خودت
یهو احسان گفت
-اقای شریفی اگ اجازه بدین شما رو ک رسوندم ایشونو میبرم
~ن بابا زحمتتون میشه
-ن چ زحمتی میمونم برشون میگردونم
~دستتون درد نکنه زحمتای جانا خیلی گردنتون بود خانمم میگفت ....از بابت اون قضیه علیزاده هم ممنونم نمیدونم چجوری تشکر کنم
-ن بابا وظیفه بود
جلوی در خونه ایستادیم بابام پیاده شد و منم پیاده شدم ی بوس رو لپش نشوندمو گفتم
+بابا جونم رفتی تو بگو همه کنسرت فرداشب دعوتن
~باشه بابا جان برو دیرت میشه
+فدات بشم خدافظ
~خدافظ
سوار شدم و راه افتادیم
+شما ویژه دعوتین کنسرتا
-اععع خیلی ممنون حالا چی میزنی
+گل
زد زیر خنده و گفت
-مسخره .....چ سازی
+احتمالا گیتار اعععع برگرد
ترمز کرد و گفت
-چرا
+گیتارم نیوردم با ویالن
دور زدیم و احسان رفت تو گیتار و ویالن و اورد و راه افتادیم
نزدیکای مقصد بودیم ک گوشیم زنگ خورد شمارش برام اشنا بود
+احسان
-جانم
+محمده
-وایسا
گوشیمو با ماشین مچ کرد و گفت
-جواب بده
ادامه در پارت بعد #maryam
۱۱.۶k
۱۳ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.