ازدواج اجباری~♡~پارت۲۷
ازدواج اجباری~♡~پارت۲۷
فلیکس:اما من میخوام ولت کنم
دستشو از کمرم برداشت داشتم میوفتادم دوباره گرفتم
رونا:دیوونههههه/جیغ
فلیکس: /میخنده
که دیدم تهیونگ اومد فلیکس رو عقب کشید منم گرفت
ته:خوبی
رونا:خوبم
ته:از این شوخیا با همسر من نکن
فلیکس: ببخشید نفهمیدم
رونا:عه بچه ها بس کنین دیگه
فلیکس: فقط بخاطر رونا چیزی نمیگم
بعد رفت
ته:هه پسره احمق دیدی چجوری باهام حرف زد
رونا:خب توهم بد حرف زدی حق داشت
ته:حق داشت؟اون کی بود دیشب میگف....
رونا:من چیزی دیشب گفتم
ته:نه
وایی شت نکنه گفتم باید مطمئن بشم
رونا:مطمئنی
ته:آره
رونا:بگو دیگه خودت گفتی
ته:چی گفتم
رونا:گفتی اون کی بود دیشب میگفت
ته:خب
رونا:خب من یچیزی گفتم دیگه
ته:ن.نه همینجوری از دهنم..پرید
رونا:تهیونگ کیو میخوای گول بزنی هاا بگوو
ته:عهه گفتم که نه
&دخترم بیاین پایین
رونا:اومدیم
ته:بای بای
رونا:تهیونگگگگگ
رفتیم پایین همه نشسته بودن رو مبل
رونا:جونم مامان
خاله:رونا دخترم چند روز دیگه عروسی سوبین و میراست اگه میشه باهم برین خرید عروسی
رونا :باشه خاله جون میریم
سوبین:پس من میرم ماشینو بیارم رونا توهم میرا رو صدا کن
رونا:باشه
رفتم بالا
رونا:میرا میخوایم بریم خرید عروسی
میرا:واقعا
رونا:آره بدو حاظر شو
راوی ویو:
خلاصه رفتن خرید کردن برگشتن شام خوردن گشادیم میاد بنویسم الان دیگه دارن میرن خونشون
رونا ویو:
ته:دستتون درد نکنه همچی عالی بود
&خواهش میکنم پسرم دوباره حتما بیاین
ته:چشم
رونا :خداحافظ
همه:خداحافظ
رونا:واییی خدا خسته شدم
ته:منم
ته:رونا ماشین خراب شده
رونا:چی
ته:خرابه دیگه ببین
رونا:وا حالا چیکار کنیم
ته:اسنپ بگیر
رونا:باشه
فلش یک به نیم ساعت بعد
رونا:هوففف تهیونگ من خسته شدم اسنپ نیس خونه مامانم بمونیم
ته:نه اصلا نمیشه
رونا:چرا
ته:چون..من میگم
رونا:عی بابا تروخدا خستم بیا بریمم
ته:خیلی خب
رفتیم در زدیم
&عه بچها
رونا:مامان ماشین خراب شده امشب رو اینجا باید بمونیم
&باشه بیاین تو
ش خ: عه بچها برگشتین
رونا:آره شوهرخاله ماشین خراب شده بود
خاله:شما کجا میخوایین بخوابین
رونا:اتاق من هست
(فلیکس میرا سوبین تو اتاقاشون خوابن)
٪خب دیگه شبتون بخیر
ته:شب بخیر
ته:بریم من خیلی خوابم میاد
رونا:اوهوم...ماهم میریم شبتون بخیر
رفتیم اتاقم در رو بستیم
رونا:هوفف چجوری بخوابیم
ته:چجوری نداره پیش هم
رونا:نمیشه که
ته:انگار تاحالا باهم نخوابیدم
رونا:ایششش اون دفعه از روی اجبار بود
ته:حالا انگار الان از خدامونه
لباسم رو عوض کردم اومدم نشستم رو تخت کرم زدم
ته:اینجوری میخوای بخوابی
رونا:آره مگه چشه
ته:منکه شوهرتم ولی اگه یکی دیگه ببینه چی
رونا:چیمیگی تهیونگ
ته:هیچی بگیر بخواب
دراز کشیدم که گوشی تهیونگ زنگ خورد
رونا:کیه
ته:سومیه
.
فلیکس:اما من میخوام ولت کنم
دستشو از کمرم برداشت داشتم میوفتادم دوباره گرفتم
رونا:دیوونههههه/جیغ
فلیکس: /میخنده
که دیدم تهیونگ اومد فلیکس رو عقب کشید منم گرفت
ته:خوبی
رونا:خوبم
ته:از این شوخیا با همسر من نکن
فلیکس: ببخشید نفهمیدم
رونا:عه بچه ها بس کنین دیگه
فلیکس: فقط بخاطر رونا چیزی نمیگم
بعد رفت
ته:هه پسره احمق دیدی چجوری باهام حرف زد
رونا:خب توهم بد حرف زدی حق داشت
ته:حق داشت؟اون کی بود دیشب میگف....
رونا:من چیزی دیشب گفتم
ته:نه
وایی شت نکنه گفتم باید مطمئن بشم
رونا:مطمئنی
ته:آره
رونا:بگو دیگه خودت گفتی
ته:چی گفتم
رونا:گفتی اون کی بود دیشب میگفت
ته:خب
رونا:خب من یچیزی گفتم دیگه
ته:ن.نه همینجوری از دهنم..پرید
رونا:تهیونگ کیو میخوای گول بزنی هاا بگوو
ته:عهه گفتم که نه
&دخترم بیاین پایین
رونا:اومدیم
ته:بای بای
رونا:تهیونگگگگگ
رفتیم پایین همه نشسته بودن رو مبل
رونا:جونم مامان
خاله:رونا دخترم چند روز دیگه عروسی سوبین و میراست اگه میشه باهم برین خرید عروسی
رونا :باشه خاله جون میریم
سوبین:پس من میرم ماشینو بیارم رونا توهم میرا رو صدا کن
رونا:باشه
رفتم بالا
رونا:میرا میخوایم بریم خرید عروسی
میرا:واقعا
رونا:آره بدو حاظر شو
راوی ویو:
خلاصه رفتن خرید کردن برگشتن شام خوردن گشادیم میاد بنویسم الان دیگه دارن میرن خونشون
رونا ویو:
ته:دستتون درد نکنه همچی عالی بود
&خواهش میکنم پسرم دوباره حتما بیاین
ته:چشم
رونا :خداحافظ
همه:خداحافظ
رونا:واییی خدا خسته شدم
ته:منم
ته:رونا ماشین خراب شده
رونا:چی
ته:خرابه دیگه ببین
رونا:وا حالا چیکار کنیم
ته:اسنپ بگیر
رونا:باشه
فلش یک به نیم ساعت بعد
رونا:هوففف تهیونگ من خسته شدم اسنپ نیس خونه مامانم بمونیم
ته:نه اصلا نمیشه
رونا:چرا
ته:چون..من میگم
رونا:عی بابا تروخدا خستم بیا بریمم
ته:خیلی خب
رفتیم در زدیم
&عه بچها
رونا:مامان ماشین خراب شده امشب رو اینجا باید بمونیم
&باشه بیاین تو
ش خ: عه بچها برگشتین
رونا:آره شوهرخاله ماشین خراب شده بود
خاله:شما کجا میخوایین بخوابین
رونا:اتاق من هست
(فلیکس میرا سوبین تو اتاقاشون خوابن)
٪خب دیگه شبتون بخیر
ته:شب بخیر
ته:بریم من خیلی خوابم میاد
رونا:اوهوم...ماهم میریم شبتون بخیر
رفتیم اتاقم در رو بستیم
رونا:هوفف چجوری بخوابیم
ته:چجوری نداره پیش هم
رونا:نمیشه که
ته:انگار تاحالا باهم نخوابیدم
رونا:ایششش اون دفعه از روی اجبار بود
ته:حالا انگار الان از خدامونه
لباسم رو عوض کردم اومدم نشستم رو تخت کرم زدم
ته:اینجوری میخوای بخوابی
رونا:آره مگه چشه
ته:منکه شوهرتم ولی اگه یکی دیگه ببینه چی
رونا:چیمیگی تهیونگ
ته:هیچی بگیر بخواب
دراز کشیدم که گوشی تهیونگ زنگ خورد
رونا:کیه
ته:سومیه
.
۸.۷k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.