پنجاه و هشت
#پنجاه و هشت
شوکه از این کاره یهوییش
بهت زده ایستاده بودم و نگاه میکردم..
از بغلش بیرون اومدم ..
کمرم و گرفت و به سمت پایین خم کرد تا قدش برسه و گونه ام و بوسید و شروع کرد به تعارف کردن که خوش اومدی
دخترم و ..
بازم یه تشکره دیگه..
این خانوم بامزه مادرشون بود؟
اصال سحر و ستوده شبیهش نبودن!
پالتوم و ازم گرفت و آویزون کرد ولی شالم و در نیاوردم
وارد سالن پذیرایی شدیم..
سحر روبروی تلویزیون نشسته بود با دیدنم بلند شد و اومد بغلم کرد..
به خودم فشردمش..
عجیب دوستش داشتم..
حس یه خواهره کوچکتر و بهش داشتم..
ستوده از پله های وسط خونه باال رفت..
از پشت بهش خیره شدم..
چهارشونه بود و قد بلند..
مثل امیر بود..
باز یاده امیر اومد و گند زد به تموم حسای خوبی که از این خونه گرفته بودم..
زل زدم به دستای قفل شده ام..
همون خانوم تپل و بامزه با یه سینی چایی و کیک خونگی اومد و کنارم نشست..
اسمش ایران بود!
از هم صحبتی باهاش واقعا لذت بردم..
استاد ادبیات بود و خیلی قشنگ صحبت میکرد
صدای زیبایی هم داشت..
شوکه از این کاره یهوییش
بهت زده ایستاده بودم و نگاه میکردم..
از بغلش بیرون اومدم ..
کمرم و گرفت و به سمت پایین خم کرد تا قدش برسه و گونه ام و بوسید و شروع کرد به تعارف کردن که خوش اومدی
دخترم و ..
بازم یه تشکره دیگه..
این خانوم بامزه مادرشون بود؟
اصال سحر و ستوده شبیهش نبودن!
پالتوم و ازم گرفت و آویزون کرد ولی شالم و در نیاوردم
وارد سالن پذیرایی شدیم..
سحر روبروی تلویزیون نشسته بود با دیدنم بلند شد و اومد بغلم کرد..
به خودم فشردمش..
عجیب دوستش داشتم..
حس یه خواهره کوچکتر و بهش داشتم..
ستوده از پله های وسط خونه باال رفت..
از پشت بهش خیره شدم..
چهارشونه بود و قد بلند..
مثل امیر بود..
باز یاده امیر اومد و گند زد به تموم حسای خوبی که از این خونه گرفته بودم..
زل زدم به دستای قفل شده ام..
همون خانوم تپل و بامزه با یه سینی چایی و کیک خونگی اومد و کنارم نشست..
اسمش ایران بود!
از هم صحبتی باهاش واقعا لذت بردم..
استاد ادبیات بود و خیلی قشنگ صحبت میکرد
صدای زیبایی هم داشت..
۲.۶k
۱۳ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.