Part
Part ¹²⁶
ا.ت ویو:
بعد از ¹⁷ ساعت پرواز طولانی بلاخره به آلمان رسیدیم..هواپیما درحال فرود اومدن توی باند فرودگاه آلمان بود..سر جام نشسته بودم..هیجان و استرسی درونم وجود داشت..با صدای تک آف هواپیما به خودم اومدم..بلاخره متوقف شد..بعد از چرخیدن توی باند پرواز و قرار گرفتن در جای اصلی از جام بلند شدم..کیفی رو که همراه خودم به داخل کابین آورده بودم رو روی دوشم قرار دادم..پشت سره جونگ کوک از کابین خارج شدم..نزدیک های شب بود که رسیده بودیم و آسمون تقریبا تاریک شده بود..بارون نم نم میبارید و باعث خیس شدن اطرافمون شده بود..از پله ها پایین اومدم..ماشینی قیمتی جلومون قرار داشت..مطمعن بودم قراره سوار این بشیم..راننده از ماشین پیاده شد و سمت ما اومد..برای ادای احترام کمی خم شد و بعد در رو باز کرد..با قرار گرفتن داشت جونگ کوک روی سر شونه هام مفهمیدم که باید سوار بشم..سوار ماشین شدم و بعد از من جونگ کوک سوار شد..راننده چمدون هامون رو پشت ماشین گذاشت..راننده دره بعد از قرار دادن چمدون ها ماشین رو دور زد و سوار شد..ماشین روشن شد و حرکت کردیم..یخاری ماشسن روشن شد و باعث شد دست های یخ کرده ام گرم بشه..نگاه بیرون انداختم..از فرودگاه خارج شده بودیم..قطره های بارون به شیشه ماشین برخورد میکردن و صدای ضربات کوچکی رو ایجاد میکردن..همه جا خیس و بارونی بود..تا رسیدن به مقصد به بیرون نگاه میکردم...
با توقف ماشین و صدای راننده فهمیدم که رسیدیم..از ماشین پیاده شدم و نگاه اطرافم کردم..روبروی هتلی بزرگ و مجلل ایستاده بودیم..راننده همراه با یکی از خدمه های هتل چمدون هارو به داخل بردن..جونگ کوک کنار ایستاد و گفت
کوک:بیا بریم داخل هوا سرده
سرم رو تکون دادم و همراه هم به داخل هتل رفتیم..روی یکی از مبل های داخل لابی نشسته بودم و نگاه گوشیم،میکردم..چند تا تماس بی پاسخ از مانیا یونگی و مامان داشتم..ولی الان وقت مناسبی برای تماس گرفتن نبود..گوشی رو خاموش کردم و داخله کیفم گذاشتم..جونگ کوک روی مبل روبروم نشسته بود و نگاه صفحه گوشیش میکرد..برای لحظه ای یاد تهیونگ افتادم..بدجور دلم براش تنگ شده بود..دلم میخواد دوباره اون صورت بی نقصش رو ببینم..اون دست های گرم و مردونه رو بگیرم..دوباره سرم رو روی شونه هاشبزارم و به خواب برم..و دوباره ببوسمش..
ادامه دارد✨️
ا.ت ویو:
بعد از ¹⁷ ساعت پرواز طولانی بلاخره به آلمان رسیدیم..هواپیما درحال فرود اومدن توی باند فرودگاه آلمان بود..سر جام نشسته بودم..هیجان و استرسی درونم وجود داشت..با صدای تک آف هواپیما به خودم اومدم..بلاخره متوقف شد..بعد از چرخیدن توی باند پرواز و قرار گرفتن در جای اصلی از جام بلند شدم..کیفی رو که همراه خودم به داخل کابین آورده بودم رو روی دوشم قرار دادم..پشت سره جونگ کوک از کابین خارج شدم..نزدیک های شب بود که رسیده بودیم و آسمون تقریبا تاریک شده بود..بارون نم نم میبارید و باعث خیس شدن اطرافمون شده بود..از پله ها پایین اومدم..ماشینی قیمتی جلومون قرار داشت..مطمعن بودم قراره سوار این بشیم..راننده از ماشین پیاده شد و سمت ما اومد..برای ادای احترام کمی خم شد و بعد در رو باز کرد..با قرار گرفتن داشت جونگ کوک روی سر شونه هام مفهمیدم که باید سوار بشم..سوار ماشین شدم و بعد از من جونگ کوک سوار شد..راننده چمدون هامون رو پشت ماشین گذاشت..راننده دره بعد از قرار دادن چمدون ها ماشین رو دور زد و سوار شد..ماشین روشن شد و حرکت کردیم..یخاری ماشسن روشن شد و باعث شد دست های یخ کرده ام گرم بشه..نگاه بیرون انداختم..از فرودگاه خارج شده بودیم..قطره های بارون به شیشه ماشین برخورد میکردن و صدای ضربات کوچکی رو ایجاد میکردن..همه جا خیس و بارونی بود..تا رسیدن به مقصد به بیرون نگاه میکردم...
با توقف ماشین و صدای راننده فهمیدم که رسیدیم..از ماشین پیاده شدم و نگاه اطرافم کردم..روبروی هتلی بزرگ و مجلل ایستاده بودیم..راننده همراه با یکی از خدمه های هتل چمدون هارو به داخل بردن..جونگ کوک کنار ایستاد و گفت
کوک:بیا بریم داخل هوا سرده
سرم رو تکون دادم و همراه هم به داخل هتل رفتیم..روی یکی از مبل های داخل لابی نشسته بودم و نگاه گوشیم،میکردم..چند تا تماس بی پاسخ از مانیا یونگی و مامان داشتم..ولی الان وقت مناسبی برای تماس گرفتن نبود..گوشی رو خاموش کردم و داخله کیفم گذاشتم..جونگ کوک روی مبل روبروم نشسته بود و نگاه صفحه گوشیش میکرد..برای لحظه ای یاد تهیونگ افتادم..بدجور دلم براش تنگ شده بود..دلم میخواد دوباره اون صورت بی نقصش رو ببینم..اون دست های گرم و مردونه رو بگیرم..دوباره سرم رو روی شونه هاشبزارم و به خواب برم..و دوباره ببوسمش..
ادامه دارد✨️
- ۱۵.۳k
- ۰۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط