اهوی من
اهوی من
پارت۹
سوار ماشین گرونش شدم کلی سوال تو مغزم بود پس تصمیم گرفتم ک بهش بگم
علامت اراد
علامت اهو-
-یک چیزی ازت بپرسم
اوم خوشگلم بپرس
-تو کی چطور میتونی منو کنترل کنی هااا(باصدای بلند)
خوشگله اول داد نزن تا بت بگم
-بگووو سریع
فکر میکنم من چون عاشقتم میتونم کنترلت کنم
-ربطی نداره الکی چرت نگو
اراد دستشو رو پام گذاشت
کوچلو هیچی نگو بعد ک ازدواج کردیم بت میگم دورت بگردم
اهو:دستشو از روی پام ورداشتم ک دوباره با پروگی دستشو گذاشت
-وردار دستتو
ساکت باش نفسم
دوبار دهنم بسته شد انگار لعنتی قفل میکرد دهنمو
رسیدیم به یک بستنی فروشی،امد پایین درماشین برام وا کرد
بفرمایید بانو
-مرسی(باخجالت)
اهو:میدونی چی برام عجیب بود هروقت میخواست دهنمو قفل میکرد هروقت هم میخواست وا میکرد و عجیب تر ک وقتی پیش اون بودم سردرد نداشتم اروم بودم
رفتیم نشستیم رو صندلی ک مغازه تو خیابون گذاشت بود هواش خیلی خوب بود شکوفه هایی گیلاس ک کنار مغاره بود باد میخورد به زمین میریخت یک وایب خوبی داشت خیلی خوب
چی بستنی میخوری؟کاکائو،وانیلی،زعفرانی؟
-کاکائویی میخورم
باشه
بعد از ده دقیقه امد با دوتا بستنی بستنی رو جلوم گذاشت با چیزی ک دیدم هم خندم گرفت و هم ترسیدم
+ چی چرا میخندی اهو
-دور لبت خونی
+ عع خونی نیست شربت خوردم
-صبر کن برات تمیز کنم
از تو کیفم یک دستمال ورداشتم به طرف لبش بردم تمیز کردم
بعد از کلی حرف زدن منو رسوند خونه بهم گفت مامانش گفت برای فردا مراسم عقدمون صبح میاد ک بریم وسایل عقد بخریم حلقه اینااا
بعد از خداحافظی از ماشین پیدا شدم،
وقتی اراد رفت سردرد هم شروع شد نمدونم چرا وقتی اراد بود سردرد نداشتم
رفتم خونه بعد از کلی حرف زدن با مامان بابام داداشم رفتم بخوابم اخه خیلی خسته شده بودم
(فردا)
صبح اراد امد با مامان خواهرش دنبال منو مامانم حلقه لباس اینا خریدیم قرار شد بریم نهار بخوریم چون بعدظهر میخواستیم بریم محضر عقد کنیم نمدونم چرا عجله داشتن
پارت۹
سوار ماشین گرونش شدم کلی سوال تو مغزم بود پس تصمیم گرفتم ک بهش بگم
علامت اراد
علامت اهو-
-یک چیزی ازت بپرسم
اوم خوشگلم بپرس
-تو کی چطور میتونی منو کنترل کنی هااا(باصدای بلند)
خوشگله اول داد نزن تا بت بگم
-بگووو سریع
فکر میکنم من چون عاشقتم میتونم کنترلت کنم
-ربطی نداره الکی چرت نگو
اراد دستشو رو پام گذاشت
کوچلو هیچی نگو بعد ک ازدواج کردیم بت میگم دورت بگردم
اهو:دستشو از روی پام ورداشتم ک دوباره با پروگی دستشو گذاشت
-وردار دستتو
ساکت باش نفسم
دوبار دهنم بسته شد انگار لعنتی قفل میکرد دهنمو
رسیدیم به یک بستنی فروشی،امد پایین درماشین برام وا کرد
بفرمایید بانو
-مرسی(باخجالت)
اهو:میدونی چی برام عجیب بود هروقت میخواست دهنمو قفل میکرد هروقت هم میخواست وا میکرد و عجیب تر ک وقتی پیش اون بودم سردرد نداشتم اروم بودم
رفتیم نشستیم رو صندلی ک مغازه تو خیابون گذاشت بود هواش خیلی خوب بود شکوفه هایی گیلاس ک کنار مغاره بود باد میخورد به زمین میریخت یک وایب خوبی داشت خیلی خوب
چی بستنی میخوری؟کاکائو،وانیلی،زعفرانی؟
-کاکائویی میخورم
باشه
بعد از ده دقیقه امد با دوتا بستنی بستنی رو جلوم گذاشت با چیزی ک دیدم هم خندم گرفت و هم ترسیدم
+ چی چرا میخندی اهو
-دور لبت خونی
+ عع خونی نیست شربت خوردم
-صبر کن برات تمیز کنم
از تو کیفم یک دستمال ورداشتم به طرف لبش بردم تمیز کردم
بعد از کلی حرف زدن منو رسوند خونه بهم گفت مامانش گفت برای فردا مراسم عقدمون صبح میاد ک بریم وسایل عقد بخریم حلقه اینااا
بعد از خداحافظی از ماشین پیدا شدم،
وقتی اراد رفت سردرد هم شروع شد نمدونم چرا وقتی اراد بود سردرد نداشتم
رفتم خونه بعد از کلی حرف زدن با مامان بابام داداشم رفتم بخوابم اخه خیلی خسته شده بودم
(فردا)
صبح اراد امد با مامان خواهرش دنبال منو مامانم حلقه لباس اینا خریدیم قرار شد بریم نهار بخوریم چون بعدظهر میخواستیم بریم محضر عقد کنیم نمدونم چرا عجله داشتن
۴.۲k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.