قلبم برای توست p⁴⁵
قلبم برای توست p⁴⁵
ویو یونا
خواب عمیق بودم که با صدای زنگ گوشیم پریدم خوابالود نگاهی به گوشیم انداختم با دیدن اسم کیومی عصبی تماس و وصل کردم(مکالمه: یونا:+ کیومی:_)
+خروس بی محل میدونی ساعت چندههههه؟؟؟
_آروم اونی کر شدممم
+کوفت دختره بی فکر😒 چیکارم داری کله سحر؟
_ یااا اونی ساعت ۱۰ صبحه کجا کله سحره
+حرف بیخود نزن برا من کله سحره:/
کارت و بگو حالا
_میدونستی امروز خونه تهیونگ شی دعوتیم؟
+ای کوفت اره.. میخواستی این و بگی:/؟
_عا اره.. مگه میدونستی؟
+ارهههه.. تو نمیگی وقتی به تو گفته قطعا به جونگ کوک که دوست صمیمیشه گفته شل مغز جان:/؟
_وای راست میگی اونی ببخشید حواسم نبوددد
+عب نداره حالا کاری نداری؟
_نه اونی فعلا
+بای
قط کردم.. هوففف خدا از دست تو کیومی
گوشیم و گزاشتم رو میزم و بلند شدم رفتم سرویس
کارای مربوطه و انجام دادم و اومدم بیرون
موهام و شونه زدم و بالای سرم بستم
رفتم پایین مشغول درست کردن پنکیک شدم
صبحونه که حاضر شد رفتم کوکی و صدا زدم
یونا: کوکی.. جونگکوکی.. پاشو صبح شده
کوک: هوم باشه
یونا: تا ۱۰ دقیقه دیگه بیا پایین
کوک: باشه
رفتم پایین برا خودم توی لیوانم شیر کاکائو ریختم برای کوک هم توی لیوانش شیر موز ریختم
جونگ کوک که اومد مشغول خوردن صبحونه شدیم
*پرش به بعد از ظهر*
ساعت ۴ شد
پاشدم رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم.. موهام خشک کردم و سشوار کردم و بازشون گزاشتم
یه پیراهن مشکی پوشیدم آرایش لایتی انجام دادم عطر شیرین و ملایمم و زدم کفش پاشنه بلند مشکیم و پوشیدم و رفتم پایین
نگاهی به کوک انداختم
پیراهن مشکی شیکی با شلوار مشکی موهاشم که حالت داده بود.. عطر تند همیشگیش رو هم که زده بود
عیجان داداش خوشتیپم
کوک: بریم خواهر خوشگلم؟
یونا: بریم اوپا خوشتیپم
رفتیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت باغ تهیونگ
ویو تهیونگ
نزدیک ساعت ۴ بود.. همچی آماده بود
دیگه تقریبا مهمونا میومدن
رفتم بالا تو اتاقم دوش ۳۰ مینی گرفتم
اومدم موهام و خشک کردم و سشوار کشیدم و حالت دادم
لباسام و پوشیدم و عطر تلخم و زدم
رفتم پایین
استرس داشتم.. امیدوارم خراب نکنم... هوفف تو میتونی تهیونگ
*ساعت ۵*
تقریبا نصف مهمونا اومده بودن
به غیر از کوک و یونا
همون موقع صدای زنگ در اومد رفتم درو باز کردم که با یونا و کوک مواجه شدم
نگاهم قفل رو یونا.. بینهایت زیبا شده بود.. مثل یه تیکه ماه:)
سریع نگاهم و دزدیدم و لبخندی بهشون زدم
تهیونگ: سلام خیلی خوش اومدین بیاید تو
کوک: سلام ته.. مرسی
یونا: سلام مرسی
تهیونگ: بچه ها اونطرفن برید پیششون منم میام
کوک: باشه مرسی
ازم که دور شدن نفسی کشیدم
وایی قلبم چه تند میزنه.. آروم باش بابااا
هوففف ولی خیلی خوشگل شده بود:) زیبا بود زیبا تر شده بود
ویو یونا
وقتی رسیدیم رفتیم زنگ زدیم
ته خودش درو باز کرد.. نگاهم خیره شد روش
چقدر جذاب شده بود:)) چقدر این تیپ بهش میومد:)
سریع نگاهم و ازش برداشتم
وقتی سلام و احوال پرسی کردیم رفتیم پیش بچه ها
به همه سلام دادیم و نشستیم
__________________
پارت جدید تقدیمتون قشنگا🥺💗
لایک و کامنت یادتون نره لوطفا❤️🍓
ویو یونا
خواب عمیق بودم که با صدای زنگ گوشیم پریدم خوابالود نگاهی به گوشیم انداختم با دیدن اسم کیومی عصبی تماس و وصل کردم(مکالمه: یونا:+ کیومی:_)
+خروس بی محل میدونی ساعت چندههههه؟؟؟
_آروم اونی کر شدممم
+کوفت دختره بی فکر😒 چیکارم داری کله سحر؟
_ یااا اونی ساعت ۱۰ صبحه کجا کله سحره
+حرف بیخود نزن برا من کله سحره:/
کارت و بگو حالا
_میدونستی امروز خونه تهیونگ شی دعوتیم؟
+ای کوفت اره.. میخواستی این و بگی:/؟
_عا اره.. مگه میدونستی؟
+ارهههه.. تو نمیگی وقتی به تو گفته قطعا به جونگ کوک که دوست صمیمیشه گفته شل مغز جان:/؟
_وای راست میگی اونی ببخشید حواسم نبوددد
+عب نداره حالا کاری نداری؟
_نه اونی فعلا
+بای
قط کردم.. هوففف خدا از دست تو کیومی
گوشیم و گزاشتم رو میزم و بلند شدم رفتم سرویس
کارای مربوطه و انجام دادم و اومدم بیرون
موهام و شونه زدم و بالای سرم بستم
رفتم پایین مشغول درست کردن پنکیک شدم
صبحونه که حاضر شد رفتم کوکی و صدا زدم
یونا: کوکی.. جونگکوکی.. پاشو صبح شده
کوک: هوم باشه
یونا: تا ۱۰ دقیقه دیگه بیا پایین
کوک: باشه
رفتم پایین برا خودم توی لیوانم شیر کاکائو ریختم برای کوک هم توی لیوانش شیر موز ریختم
جونگ کوک که اومد مشغول خوردن صبحونه شدیم
*پرش به بعد از ظهر*
ساعت ۴ شد
پاشدم رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم.. موهام خشک کردم و سشوار کردم و بازشون گزاشتم
یه پیراهن مشکی پوشیدم آرایش لایتی انجام دادم عطر شیرین و ملایمم و زدم کفش پاشنه بلند مشکیم و پوشیدم و رفتم پایین
نگاهی به کوک انداختم
پیراهن مشکی شیکی با شلوار مشکی موهاشم که حالت داده بود.. عطر تند همیشگیش رو هم که زده بود
عیجان داداش خوشتیپم
کوک: بریم خواهر خوشگلم؟
یونا: بریم اوپا خوشتیپم
رفتیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت باغ تهیونگ
ویو تهیونگ
نزدیک ساعت ۴ بود.. همچی آماده بود
دیگه تقریبا مهمونا میومدن
رفتم بالا تو اتاقم دوش ۳۰ مینی گرفتم
اومدم موهام و خشک کردم و سشوار کشیدم و حالت دادم
لباسام و پوشیدم و عطر تلخم و زدم
رفتم پایین
استرس داشتم.. امیدوارم خراب نکنم... هوفف تو میتونی تهیونگ
*ساعت ۵*
تقریبا نصف مهمونا اومده بودن
به غیر از کوک و یونا
همون موقع صدای زنگ در اومد رفتم درو باز کردم که با یونا و کوک مواجه شدم
نگاهم قفل رو یونا.. بینهایت زیبا شده بود.. مثل یه تیکه ماه:)
سریع نگاهم و دزدیدم و لبخندی بهشون زدم
تهیونگ: سلام خیلی خوش اومدین بیاید تو
کوک: سلام ته.. مرسی
یونا: سلام مرسی
تهیونگ: بچه ها اونطرفن برید پیششون منم میام
کوک: باشه مرسی
ازم که دور شدن نفسی کشیدم
وایی قلبم چه تند میزنه.. آروم باش بابااا
هوففف ولی خیلی خوشگل شده بود:) زیبا بود زیبا تر شده بود
ویو یونا
وقتی رسیدیم رفتیم زنگ زدیم
ته خودش درو باز کرد.. نگاهم خیره شد روش
چقدر جذاب شده بود:)) چقدر این تیپ بهش میومد:)
سریع نگاهم و ازش برداشتم
وقتی سلام و احوال پرسی کردیم رفتیم پیش بچه ها
به همه سلام دادیم و نشستیم
__________________
پارت جدید تقدیمتون قشنگا🥺💗
لایک و کامنت یادتون نره لوطفا❤️🍓
۶.۴k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.