قلبم برای توست p⁴⁶
قلبم برای توست p⁴⁶
ویو یونا
تقریبا نیم ساعتی بود اومده بودیم از همون اول کلیییی ازمون پذیرایی کردن
فضای خونش هم خیلی قشنگ بود
حوصلم سر رفته بود گوشیم و برداشتم رفتم تو حیاط
اخیشش چه هوای خوبیه
نفس عمیقی کشیدم و چشمام بستم
بعد چند مین حضور کسی و کنار خودم حس کردم
چشمام و باز کردم دیدم تهیونگ کنارمه یلحظه هول شدم سرفم گرفت
تهیونگ نگران برگشت سمتم
تهیونگ: خوبی؟؟ چیشد یهو؟؟؟
دستم و به نشونه خوبه گرفتم بالا
یونا: خوبم خوبم.. یلحظه سرفم گرفت
تهیونگ: خب خوبه
یونا: عا اینجا چیکار میکنید؟
تهیونگ: هیچی اومدم هوا بخورم
یونا:اهان
تهیونگ: بریم تو موقع شامه؟
یونا:اره اره بریم
باهم رفتیم تو
تهیونگ رفت به خدمتکارا گفت میزو بچینن بعدشم اومد پیش ما گفت بریم سر میز
رفتیم نشستیم سر میز
میتونم بگم قشنگ ۱۰ مدل غذا بود
جین: اووو تهیونگ حسابی زحمت کشیدی دستت درد نکنه
تهیونگ: خواهش میکنم کاری نکردم بفرمایید سرد میشه غذا
کوک: هیونگ واقعا ممنون
کیومی: بله ممنون تهیونگ شی زحمت کشیدید
تهیونگ: خواهش میکنم نوش جونتون
شروع کردیم خوردن.. موقع شام نگاهم همش به تهیونگ بود هروقت بهم نگاه میکرد نگاهم و میدزدیدم
نمیتونستم نگاهم و ازش بردارم اون خیلی.. بیش از حد خوب بود:)
شام که تموم شد همه نشسته بودیم که تهیونگ شروع کرد حرف زدن
تهیونگ: خوب خیلی ممنونم که اومدید اینجا
راستش من میخاستم یه موضوعی و بهتون بگم که خیلی وقته رو دلمه
عامم.. راستش نمیدونم چجوری شروعش کنم خب... برای من که احساساتم خیلی سختگیره و خیلی سخت به کسی حس پیدا میکنم حالا چند وقتی هست یکی یه حسی و درون من به وجود آورده که برای خودمم باورش سخته..
مکثی میکنه و نگاهش میوفته به من
قلبم داشت تند تند میزد.. سخت نفس میکشیدم.. دوست نداشتم بقیش و بشنوم
یعنی اون کی بود؟؟ چه کسی بود که قلب تهیونگ و تصاحب کرده بود؟؟
لبخندی میزنه و ادامه میده
تهیونگ: اون شخص.. یوناعه
کسی که عاشقش شدم جئون یوناعه!
با این حرفش همه شوکه میشن.. خودمم دسته کمی از بقیه نداشتم.. از تعجب مونده بودم.. حتی نفس کشیدن یادم رفته بود... با شک بهش زل زده بودم
اونم با لبخندی که هم تو صورتش و هم تو نگاهش بود بهم خیره بود..
________________________
اینم پارت بعدییی
امروز شد سه پارتااا☺️
حمایت کنین دیگه کیوتا انقدر ادمین خوبی دارید حمایت کنید لوطفا🥲😂❤️(چه از خود راضی ام🗿😂)
لایک و کامنت یادتون نره لوطفا❤️🍓
ویو یونا
تقریبا نیم ساعتی بود اومده بودیم از همون اول کلیییی ازمون پذیرایی کردن
فضای خونش هم خیلی قشنگ بود
حوصلم سر رفته بود گوشیم و برداشتم رفتم تو حیاط
اخیشش چه هوای خوبیه
نفس عمیقی کشیدم و چشمام بستم
بعد چند مین حضور کسی و کنار خودم حس کردم
چشمام و باز کردم دیدم تهیونگ کنارمه یلحظه هول شدم سرفم گرفت
تهیونگ نگران برگشت سمتم
تهیونگ: خوبی؟؟ چیشد یهو؟؟؟
دستم و به نشونه خوبه گرفتم بالا
یونا: خوبم خوبم.. یلحظه سرفم گرفت
تهیونگ: خب خوبه
یونا: عا اینجا چیکار میکنید؟
تهیونگ: هیچی اومدم هوا بخورم
یونا:اهان
تهیونگ: بریم تو موقع شامه؟
یونا:اره اره بریم
باهم رفتیم تو
تهیونگ رفت به خدمتکارا گفت میزو بچینن بعدشم اومد پیش ما گفت بریم سر میز
رفتیم نشستیم سر میز
میتونم بگم قشنگ ۱۰ مدل غذا بود
جین: اووو تهیونگ حسابی زحمت کشیدی دستت درد نکنه
تهیونگ: خواهش میکنم کاری نکردم بفرمایید سرد میشه غذا
کوک: هیونگ واقعا ممنون
کیومی: بله ممنون تهیونگ شی زحمت کشیدید
تهیونگ: خواهش میکنم نوش جونتون
شروع کردیم خوردن.. موقع شام نگاهم همش به تهیونگ بود هروقت بهم نگاه میکرد نگاهم و میدزدیدم
نمیتونستم نگاهم و ازش بردارم اون خیلی.. بیش از حد خوب بود:)
شام که تموم شد همه نشسته بودیم که تهیونگ شروع کرد حرف زدن
تهیونگ: خوب خیلی ممنونم که اومدید اینجا
راستش من میخاستم یه موضوعی و بهتون بگم که خیلی وقته رو دلمه
عامم.. راستش نمیدونم چجوری شروعش کنم خب... برای من که احساساتم خیلی سختگیره و خیلی سخت به کسی حس پیدا میکنم حالا چند وقتی هست یکی یه حسی و درون من به وجود آورده که برای خودمم باورش سخته..
مکثی میکنه و نگاهش میوفته به من
قلبم داشت تند تند میزد.. سخت نفس میکشیدم.. دوست نداشتم بقیش و بشنوم
یعنی اون کی بود؟؟ چه کسی بود که قلب تهیونگ و تصاحب کرده بود؟؟
لبخندی میزنه و ادامه میده
تهیونگ: اون شخص.. یوناعه
کسی که عاشقش شدم جئون یوناعه!
با این حرفش همه شوکه میشن.. خودمم دسته کمی از بقیه نداشتم.. از تعجب مونده بودم.. حتی نفس کشیدن یادم رفته بود... با شک بهش زل زده بودم
اونم با لبخندی که هم تو صورتش و هم تو نگاهش بود بهم خیره بود..
________________________
اینم پارت بعدییی
امروز شد سه پارتااا☺️
حمایت کنین دیگه کیوتا انقدر ادمین خوبی دارید حمایت کنید لوطفا🥲😂❤️(چه از خود راضی ام🗿😂)
لایک و کامنت یادتون نره لوطفا❤️🍓
۷.۹k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.