فیک پارت ۲۰
فیک جیمین (پارت ۲۰)
ویو جیمین:
یکم دوروبرم رو نگاه کردم ولی ندیدمش...
- بشکنننن...د...عه...بش...آ..کننننننن
صدای چیه؟ میرم بیرون و ا/ت رو میبینم که سعی میکنم هیزم ها رو بیاره تو
جیمین : چیکار میکنی؟
ا/ت : میخوام یخ نزنیم و نمیریم ولی هیزم ها باهام شوخیشون گرفته!
دست به سینه میشم و تکیه میدم به دیوار حلبی کلبه که باعث میشه یکی ریشه از موهام که عقب دادم بیوفته جلوی صورتم(میگیرین دیگه؟)
جیمین : ممکنه مشکل این باشه که تو بلد نیستی؟(خنده)....
ویو ا/ت :
اونجوری که تکیه داده و موهاش و خندش...اصلا نمیشنوم چی میگه فقط وایمیستم و مثل احمقا بروبر نگاش میکنم...چرا اینجوری شدم..اه
سرم رو تکون میدم و دوباره میزنم تو سرم : بیا بیروننننننن(داد)
جیمین : کی..چی..از کجا بیاد بیرون؟(تعجب)
ا/ت : ها...هی...هیچی! بیا تو که بلدی اینا رو حل کن من میرم تو...
سریع از جلوش رد میشم داشتم از خجالت میمیردم
ویو جیمین :
اوممم...یعنی امکان داره..اونم؟ یعنی باید بهش بگم؟ اگه بخنده بهم چی؟ اگه مسخرم کنه؟...نمیدونم(همه میریم جرش میدیم)
هیزم ها رو برمیدارم و میرم تو...
جیمین : ا/ت...اینا رو چیکارش کنممم؟
ا/ت : بدتشون به من! عه دس..دستت داره خون میاد!(یکم پایین تر از اون قسمت مچ که رگ ها هستن)
جیمین : آره..هیزم ها بری...چیکار میکنی؟
هیزم ها رو از دستم میگیره و پرت میکنه اونور...
ا/ت : ج..جای دیگه ات که سالمه؟ مطمئنی با هیزم شده؟
جیمین : ا/ت تو فکر می کنی من خودم دستمو زخمی کردم؟ یا مثلا رگمو زدم؟(ناراحت)
ا/ت : ن..نه اینطوری فکر نمیکنم.. فقط
ویو ا/ت :
حس میکردم شاید کار خودش باشه...چمیدونم ترسیده بودم ولی نباید اونجوری میگفتم
دستشو کشید و از کنارم رد شد...رفت سمت شیر آب گوشه دیوار و دستشو شست
جیمین : بیا...میتونی از کج بودن خط زخم متوجه بشه واقعا مال هیزم هاست(طعنه)
ا/ت : مم..میدو..میدونم...اونجوری نیست!
هیزم ها را بر میداره و میندازه تو شومینه
جیمین : اینا کمه میرم بازم بیارم....
میخواستم برم دنبالش که پیام آقای جانگ رو دیدم :
{من حکم رو زندانی شدن چان وو دادم...فعلا ! تا یوجین بهوش بیاد}
توجهی نمیکنم...سعی میکنم حواسم رو پرت کنم که یک شماره ناشناس میبینم
جواب میدم : فکر کنم قرار بود پرونده به نفع چان وو باشه! از اون قاضی که چیزی در نیومد ببینم از تو درمیاد؟ یا شاید از آقای پارک...امیدورام نزدیکتون بیمارستان باشه....
شرط : ۱۰ لایک ، ۲ کامنت (تو ساعت ۴ و نیم مدرسه ام اومدم اگه شرطا رسیده بود میزارم)
ویو جیمین:
یکم دوروبرم رو نگاه کردم ولی ندیدمش...
- بشکنننن...د...عه...بش...آ..کننننننن
صدای چیه؟ میرم بیرون و ا/ت رو میبینم که سعی میکنم هیزم ها رو بیاره تو
جیمین : چیکار میکنی؟
ا/ت : میخوام یخ نزنیم و نمیریم ولی هیزم ها باهام شوخیشون گرفته!
دست به سینه میشم و تکیه میدم به دیوار حلبی کلبه که باعث میشه یکی ریشه از موهام که عقب دادم بیوفته جلوی صورتم(میگیرین دیگه؟)
جیمین : ممکنه مشکل این باشه که تو بلد نیستی؟(خنده)....
ویو ا/ت :
اونجوری که تکیه داده و موهاش و خندش...اصلا نمیشنوم چی میگه فقط وایمیستم و مثل احمقا بروبر نگاش میکنم...چرا اینجوری شدم..اه
سرم رو تکون میدم و دوباره میزنم تو سرم : بیا بیروننننننن(داد)
جیمین : کی..چی..از کجا بیاد بیرون؟(تعجب)
ا/ت : ها...هی...هیچی! بیا تو که بلدی اینا رو حل کن من میرم تو...
سریع از جلوش رد میشم داشتم از خجالت میمیردم
ویو جیمین :
اوممم...یعنی امکان داره..اونم؟ یعنی باید بهش بگم؟ اگه بخنده بهم چی؟ اگه مسخرم کنه؟...نمیدونم(همه میریم جرش میدیم)
هیزم ها رو برمیدارم و میرم تو...
جیمین : ا/ت...اینا رو چیکارش کنممم؟
ا/ت : بدتشون به من! عه دس..دستت داره خون میاد!(یکم پایین تر از اون قسمت مچ که رگ ها هستن)
جیمین : آره..هیزم ها بری...چیکار میکنی؟
هیزم ها رو از دستم میگیره و پرت میکنه اونور...
ا/ت : ج..جای دیگه ات که سالمه؟ مطمئنی با هیزم شده؟
جیمین : ا/ت تو فکر می کنی من خودم دستمو زخمی کردم؟ یا مثلا رگمو زدم؟(ناراحت)
ا/ت : ن..نه اینطوری فکر نمیکنم.. فقط
ویو ا/ت :
حس میکردم شاید کار خودش باشه...چمیدونم ترسیده بودم ولی نباید اونجوری میگفتم
دستشو کشید و از کنارم رد شد...رفت سمت شیر آب گوشه دیوار و دستشو شست
جیمین : بیا...میتونی از کج بودن خط زخم متوجه بشه واقعا مال هیزم هاست(طعنه)
ا/ت : مم..میدو..میدونم...اونجوری نیست!
هیزم ها را بر میداره و میندازه تو شومینه
جیمین : اینا کمه میرم بازم بیارم....
میخواستم برم دنبالش که پیام آقای جانگ رو دیدم :
{من حکم رو زندانی شدن چان وو دادم...فعلا ! تا یوجین بهوش بیاد}
توجهی نمیکنم...سعی میکنم حواسم رو پرت کنم که یک شماره ناشناس میبینم
جواب میدم : فکر کنم قرار بود پرونده به نفع چان وو باشه! از اون قاضی که چیزی در نیومد ببینم از تو درمیاد؟ یا شاید از آقای پارک...امیدورام نزدیکتون بیمارستان باشه....
شرط : ۱۰ لایک ، ۲ کامنت (تو ساعت ۴ و نیم مدرسه ام اومدم اگه شرطا رسیده بود میزارم)
۸.۹k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.