طعم عشق🤍
طعم عشق🤍
#part_5
دیانا : بله بله .. میتونم اسمتون رو بدونم ؟!
ارسلان : بله چرا که نه .. بنده ارسلان کاشی هستم 💜
_خوشبختم بنده هم دیانا رحیمی هستم که خودتون آشنا هستید..
ارسلان :بله .. خوشبختم✨
-خیلی ممنون همچنین
----------
پانیذ: حالا که همگی همو شناختیم بیاید بشینیم پیش ما ..!
دیانا: ممنون من دوستم بیرون تشریف دارن برم بهشون بگم که بیان داخل ♡
رفتم بیرون دیدم آتوسا نیست ..
رفتم اینور اونور دیدم هیچ آثاری ازش نی .......... تو خیابون داد میزدم آتوسا کجایی
بغض مهمون گلوم شد 🥺🤍
هرچی تماس میگرفتم باهاش میگفت در دسترس نیست . . . . .
خدایاا این دختر امانته چیکار کنم بلایی سرش نیاد ،،، هزار تا فکر بد بد اومد تو ذهنم ..نمیدونستم چیکار کنم ..)
سریع رفتم داخل رستوران گفتم آقا رضا آقا ارسلان دوستم نیست
پانیذ: دوستت کیه ..
_ آتوسا باهام اومده ..)*
پانیذ: اوکی &!
ارسلان : معطل چی هستید بلند شید بریم تا بلایی سرش نیومده 😞
دیانا : سوار ماشین شدیم ..
رضا: دیانا بشین جلو ..
-منم انقدر نگران بودم هیچی نفهمیدیم ..))))
نشستم هرچی تماس میگرفتم جواب نمی داد
منم پشت سر هم هی گریه میکردم 🥲
۵minبعد
-----------
ارسلان : وای خدایا این دختر کجا رفت ؟!!
دیانا نمیتونی یه جوری بهش دسترسی پیدا کنی ؟
دیانا: افتاد به یادم که منو آتوسا باهم دوتا برنامه نصب کردیم که میتونستیم همو از طریق ردیاب پیدا کنیم .. گوشیمو روشن کردم .. ردیابم رو فعال کردم .. ولی اون ردیابش فعال نبود ..خدایا چیکار کنم الان😓
ارسلان : چیشد بهش زنگ بزن خب !!
دیانا: زنگ میزنم جواب نمیده (( ،،
من که پشت سر هم گریه میکردم
ارسلان: دیانا گریه نکنی پیداش میکنیم .. نگران نباش .. فقط آروم باش ..!!!!!
دیانا : چجوری آروم باشم دوستم رو دزدیدن .. این دختره امانته خدایا کاشکی میرفتم خونه این دیگه چه رستورانی بود .😭
ارسلان : با غر زدن و گریه کردن چیزی درست نمیشه که !!
دیدیم یهو ..👀
ادامه دارد ...!(پایان پارت پنجم)
@Ardiya_ad
حمایت+ کامنتا بالای ۱۰۰ تا 🥺🤍
#part_5
دیانا : بله بله .. میتونم اسمتون رو بدونم ؟!
ارسلان : بله چرا که نه .. بنده ارسلان کاشی هستم 💜
_خوشبختم بنده هم دیانا رحیمی هستم که خودتون آشنا هستید..
ارسلان :بله .. خوشبختم✨
-خیلی ممنون همچنین
----------
پانیذ: حالا که همگی همو شناختیم بیاید بشینیم پیش ما ..!
دیانا: ممنون من دوستم بیرون تشریف دارن برم بهشون بگم که بیان داخل ♡
رفتم بیرون دیدم آتوسا نیست ..
رفتم اینور اونور دیدم هیچ آثاری ازش نی .......... تو خیابون داد میزدم آتوسا کجایی
بغض مهمون گلوم شد 🥺🤍
هرچی تماس میگرفتم باهاش میگفت در دسترس نیست . . . . .
خدایاا این دختر امانته چیکار کنم بلایی سرش نیاد ،،، هزار تا فکر بد بد اومد تو ذهنم ..نمیدونستم چیکار کنم ..)
سریع رفتم داخل رستوران گفتم آقا رضا آقا ارسلان دوستم نیست
پانیذ: دوستت کیه ..
_ آتوسا باهام اومده ..)*
پانیذ: اوکی &!
ارسلان : معطل چی هستید بلند شید بریم تا بلایی سرش نیومده 😞
دیانا : سوار ماشین شدیم ..
رضا: دیانا بشین جلو ..
-منم انقدر نگران بودم هیچی نفهمیدیم ..))))
نشستم هرچی تماس میگرفتم جواب نمی داد
منم پشت سر هم هی گریه میکردم 🥲
۵minبعد
-----------
ارسلان : وای خدایا این دختر کجا رفت ؟!!
دیانا نمیتونی یه جوری بهش دسترسی پیدا کنی ؟
دیانا: افتاد به یادم که منو آتوسا باهم دوتا برنامه نصب کردیم که میتونستیم همو از طریق ردیاب پیدا کنیم .. گوشیمو روشن کردم .. ردیابم رو فعال کردم .. ولی اون ردیابش فعال نبود ..خدایا چیکار کنم الان😓
ارسلان : چیشد بهش زنگ بزن خب !!
دیانا: زنگ میزنم جواب نمیده (( ،،
من که پشت سر هم گریه میکردم
ارسلان: دیانا گریه نکنی پیداش میکنیم .. نگران نباش .. فقط آروم باش ..!!!!!
دیانا : چجوری آروم باشم دوستم رو دزدیدن .. این دختره امانته خدایا کاشکی میرفتم خونه این دیگه چه رستورانی بود .😭
ارسلان : با غر زدن و گریه کردن چیزی درست نمیشه که !!
دیدیم یهو ..👀
ادامه دارد ...!(پایان پارت پنجم)
@Ardiya_ad
حمایت+ کامنتا بالای ۱۰۰ تا 🥺🤍
۵.۱k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.