ادامه پارت 8

#فن_فیک
#لانگ_دیستنس
#پارت8
زیر دلم خیلی درد میکرد و میپیچید
نگاهم به خون روی ملافه سفید تخت افتاد
اشکام آروم آروم از رو صورتم سر میخوردن
لباسامو پوشیدم و اروم از تخت پایین اومدم
درد کل پایین تنمو گرفته بود نای تکون خوردن نداشتم
بدون سر صدا از اتاق بیرون رفتم
باورم نمیشه همچین کاری کرد!
.
.
و اینجوری شد که ا.ت بدون خبر از موجود زنده ای که تو شکمش جوونه زده توی خیابون به سمت خونه قدم میزد و سردرگم و مضطرب بود!....
دیدگاه ها (۲)

#فن_فیک #لانگ_دیستنس #پارت9

ادامه پارت 9

#فن_فیک #لانگ_دیستنس #پارت8

#فن_فیک #لانگ_دیستنس #پارت7

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط