Season✨️2 Nightmare of Love💖✨️
Part 126
سویون: دیدی گفتممممم...دیدی...دیدی جیمین
جیمین: آره دیدم قشنگم
سیسو که از تعجب شاخ در آورده بود و کمی هم خجالت کشیده بود سرش رو پایین انداخت که پادشاه گفت...
پادشاه: بانو سیسو شما چی؟ شما فرمانده مین رو دوست داری؟
سیسو از این موضوع که بهش گفتن بانو خیلی تعجب کرده بود در حالی که سرش پایین بود با ناز و خجالت ادامه داد...
سیسو: راستش...بله سرورم
جیمین: مبارکههههه لیلیلیلیلییی
سویون: هووو عروسی داریمممم
سیسو سرش رو بیشتر به سمت پایین برد و سر گونه هاش سرخ شد
پادشاه: خوب پس تمومه...شما دوتا هم با هم ازدواج میکنید...
یونگی و سویون: بله سرورم
جیمین: حالا عروس دومان برید تنها حرف بزنید😈
یونگی با چشماش به جیمین گفت که خفه شو...ولی جیمین دست بردار نبود
جیمین: حالا کی عمو میشم
سیسو که خجالت کامل قرمز شده بود و یونگی متوجه این موضوع شد پس نگاهی به جیمین کرد و گفت
یونگی: هر وقت من دایی شدم
جیمین: عههه میخوای با من در اوفتی؟
یونگی: ارههه باهات در میوفتم
جیمین: آهان هر کی با من در افتاد ور افتاد
یونگی: آهان
پادشاه: بسه...بانو سیسو شما هم بشینید کنار یونگی و با ما صبحانه بخورید...
سیسو: نه سرورم من یه خدمت کارم چطور میتونم با شما غذا بخورم
پادشاه: شما خدمت کار هستید ولی از این به بعد قراره همسر یونگی بشی و عضو خوانواده ما میشی...
سیسو کمی مکث کرد...
یونگی: بیا بیا پیشم
سیسو نگاهی به سویون کرد که سویون با سر بهش نشون داد که بشینه
سیسو آروم رفت به طرف یونگی و روی صنصدلی کنار یونگی نشست...یونگی سرش رد خم کرد و آروم تو گوش سیسو زم زمه کرد
یونگی: خجالت نکش خوشگلم
....
ادامه دارد....
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.