امتحان زندگی
《 امتحان زندگی 》
p¹⁷
م/ا،ت : چرا انقدر دیر کردی میدونی چقدر نگران شدم اگه برادرت میومد چی و میفهمید که نیستی چی
ا،ت دستی به موهاش کشید و با کلافگی گفت
ا،ت : من میرم توی اتاقم
بدون اینکه جوابی به مادرش بده وارد اتاق شد
ا،ت......اون به ظاهر برادرم هیچ وقت هیچ کار درستی نکرده جز اين مست کنه و بیاد خونه مادرم سال ها برای تحصيلات منو اون زحمت کشیده
ولی اون بعد از فارغالتحصیلش کارش شده رفتن به بار و بدهی بالا آوردن برای مادرم اما اون نمیخواد بیخیالش بشه و هنوزم ازش حساب میبره
ولی من نه من مثل اون هرچی که برادرم میگه رو انجام نمیدم
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^صبح روز بعد ^^^^
با صدای زنگ گوشی اش از خوب بیدار شد و درحالی که سرش زیره پتو بود دستش رو دراز کرد و گوشی اش رو برداشت و با صدای خوابآلود جواب داد
ا،ت : الوو
تهیونگ که متوجه خابالودگی اش شد با لحنی که سعی داشت خنده اش رو کنترل کنه گفت
تهیونگ : بیدارت کردم
با شنیدن صدای تهیونگ خواب از سرش پرید و با عجله روی تخت نشست
ا،ت : نه...نه بیدار بودم
تهیونگ : من بیرون منتظر هستم میشه بیا بیرون
ا،ت دستش به موهاش کشید و با عجله از روی تخت بلند شد و از پنجره اتاقش بیرون نگاه کرد که تهیونگ به ماشينش تکیه داد بود و با دیدن ا،ت براش دست تکون داد ا،ت که هنوز گوشی روی گوشش گذاشت بود گفت
ا،ت : همین الان ميام بیرون
ا،ت با عجله سمته کمدش رفت و یکی از لباس هاش رو انتخاب کرد و پوشید
طبق عادت موهاش رو دم اسپی بست کفش هاش رو پوشید و با برداشتن کیفش از خونه خارج شد و با دیدن تهیونگ که به با گوشی اش رفت میزد قدم هاش رو آروم کرد و به سمته رفت و
با نگاهش آنالیز اش میکرد مثل همیشه کت و شلوار سورمه اش پوشیده بود و بی اندازه بهش میومد و این هر لحظه ضربان قلب رو بالاتر میبرد
تهیونگ با دیدنش لبخند پر رنگی زد و گوشیش رو قطع کرد
و به سمته ا،ت برگشت و خیلی کوتاه روی لب هایش رو بوسید
تهیونگ : صبح بخیر
ا،ت که هنوز مات مبهوت نگاهیش میکرد با صداش از افکارشبیرون اومد و لبخند روی لبش نقش بسته
ا،ت : صبح تو هم بخیر
تهیونگ : میخواستم در مورد یه چیزه مهم باهات حرف بزنم و برای دیشب معذرت میخواهی کنم
ا،ت دستاش تهیونگ رو گرفت فاصله بینشون رو پر کرد و بهش نزدیک شد
ا،ت : اشکالی نداره چون میدونم پای جون یه آدم درمیان بود ولی دیگه همیچین کاری نکن خیلی نگرانت شدم....
اسلاید ۲ استايل ا،ت
p¹⁷
م/ا،ت : چرا انقدر دیر کردی میدونی چقدر نگران شدم اگه برادرت میومد چی و میفهمید که نیستی چی
ا،ت دستی به موهاش کشید و با کلافگی گفت
ا،ت : من میرم توی اتاقم
بدون اینکه جوابی به مادرش بده وارد اتاق شد
ا،ت......اون به ظاهر برادرم هیچ وقت هیچ کار درستی نکرده جز اين مست کنه و بیاد خونه مادرم سال ها برای تحصيلات منو اون زحمت کشیده
ولی اون بعد از فارغالتحصیلش کارش شده رفتن به بار و بدهی بالا آوردن برای مادرم اما اون نمیخواد بیخیالش بشه و هنوزم ازش حساب میبره
ولی من نه من مثل اون هرچی که برادرم میگه رو انجام نمیدم
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^صبح روز بعد ^^^^
با صدای زنگ گوشی اش از خوب بیدار شد و درحالی که سرش زیره پتو بود دستش رو دراز کرد و گوشی اش رو برداشت و با صدای خوابآلود جواب داد
ا،ت : الوو
تهیونگ که متوجه خابالودگی اش شد با لحنی که سعی داشت خنده اش رو کنترل کنه گفت
تهیونگ : بیدارت کردم
با شنیدن صدای تهیونگ خواب از سرش پرید و با عجله روی تخت نشست
ا،ت : نه...نه بیدار بودم
تهیونگ : من بیرون منتظر هستم میشه بیا بیرون
ا،ت دستش به موهاش کشید و با عجله از روی تخت بلند شد و از پنجره اتاقش بیرون نگاه کرد که تهیونگ به ماشينش تکیه داد بود و با دیدن ا،ت براش دست تکون داد ا،ت که هنوز گوشی روی گوشش گذاشت بود گفت
ا،ت : همین الان ميام بیرون
ا،ت با عجله سمته کمدش رفت و یکی از لباس هاش رو انتخاب کرد و پوشید
طبق عادت موهاش رو دم اسپی بست کفش هاش رو پوشید و با برداشتن کیفش از خونه خارج شد و با دیدن تهیونگ که به با گوشی اش رفت میزد قدم هاش رو آروم کرد و به سمته رفت و
با نگاهش آنالیز اش میکرد مثل همیشه کت و شلوار سورمه اش پوشیده بود و بی اندازه بهش میومد و این هر لحظه ضربان قلب رو بالاتر میبرد
تهیونگ با دیدنش لبخند پر رنگی زد و گوشیش رو قطع کرد
و به سمته ا،ت برگشت و خیلی کوتاه روی لب هایش رو بوسید
تهیونگ : صبح بخیر
ا،ت که هنوز مات مبهوت نگاهیش میکرد با صداش از افکارشبیرون اومد و لبخند روی لبش نقش بسته
ا،ت : صبح تو هم بخیر
تهیونگ : میخواستم در مورد یه چیزه مهم باهات حرف بزنم و برای دیشب معذرت میخواهی کنم
ا،ت دستاش تهیونگ رو گرفت فاصله بینشون رو پر کرد و بهش نزدیک شد
ا،ت : اشکالی نداره چون میدونم پای جون یه آدم درمیان بود ولی دیگه همیچین کاری نکن خیلی نگرانت شدم....
اسلاید ۲ استايل ا،ت
- ۱۱.۹k
- ۰۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط