خون آشام من
خون آشام من
My vampire 🦇
Part 6
ویو ات
با ترس به رفتم عقب بهش نگاه کردم دیدم هر چی میرم نزدیک تر میشه
ات: نیا برو عقب
جیمین: هششش آروم باش
یهو سوزشی حس کردم چشامو بستم هر سوزش بدتر میشد
ویو جونگ کوک
به اون دختره که روی زمین بود نگاه کردم رفتم جلو
جونگ کوک: میدونی قراره دوستت زجر بکشه
لارا: چی
جونگ کوک: جیمین حتما شروع هم کرده
تا خواستم بهش نگاه کنم دیدم بلند شد رفت رفتم دنبالش نذاشتم بره
جونگ کوک: اون زجر میکشه تو هم به جیغ هاش گوش میدی
لارا : ولم کن میخوام برم پیشش
جونگ کوک: گفتم خفه شو
لارا: ات صدامو می شنوی
جونگ کوک: نه نمیشنوه
لارا: عوضی ولم کن میگم
جونگ کوک: گریه هاشو میشنوی تا اینجا صداش میاد
لارا: دلتون از سنگه شما دل ندارید
جونگ کوک: زیاد حرف بزنی تو هم میری پیش اون
دیدم دوستش با گریه نشست زمین سرمو چرخوندم بهش نگاه نکردم
لارا: اون کاری نکرد که
جونگ کوک: نتیجه ی زبون درازی هست
لارا: بهش بگو بس کنه لطفاً
جونگ کوک: چه غم انگیز ( با خنده)
لارا: شما واقعاً روانی هستین هی روانی درو باز کن زود باش
از پشت در جیمین با صدای بلند داد زد
جیمین: گمشو و خفه شو هنوز کارم تموم نشده
لارا: نزنش اون کاری نکرد
درو باز کرد با عصبانیت بدون نگاه کردن به کسی رفتم لارا سریع بلند شد رفت داخل
لارا: ات ات خوبی
ات: آره خوبم
لارا: دستاش بشکنه ( دستای خودت بشکنه 😑) بیا کمک کنم بریم بالا
ات با کمک لارا رفت بالا درو بستن
ادامه دارد...
My vampire 🦇
Part 6
ویو ات
با ترس به رفتم عقب بهش نگاه کردم دیدم هر چی میرم نزدیک تر میشه
ات: نیا برو عقب
جیمین: هششش آروم باش
یهو سوزشی حس کردم چشامو بستم هر سوزش بدتر میشد
ویو جونگ کوک
به اون دختره که روی زمین بود نگاه کردم رفتم جلو
جونگ کوک: میدونی قراره دوستت زجر بکشه
لارا: چی
جونگ کوک: جیمین حتما شروع هم کرده
تا خواستم بهش نگاه کنم دیدم بلند شد رفت رفتم دنبالش نذاشتم بره
جونگ کوک: اون زجر میکشه تو هم به جیغ هاش گوش میدی
لارا : ولم کن میخوام برم پیشش
جونگ کوک: گفتم خفه شو
لارا: ات صدامو می شنوی
جونگ کوک: نه نمیشنوه
لارا: عوضی ولم کن میگم
جونگ کوک: گریه هاشو میشنوی تا اینجا صداش میاد
لارا: دلتون از سنگه شما دل ندارید
جونگ کوک: زیاد حرف بزنی تو هم میری پیش اون
دیدم دوستش با گریه نشست زمین سرمو چرخوندم بهش نگاه نکردم
لارا: اون کاری نکرد که
جونگ کوک: نتیجه ی زبون درازی هست
لارا: بهش بگو بس کنه لطفاً
جونگ کوک: چه غم انگیز ( با خنده)
لارا: شما واقعاً روانی هستین هی روانی درو باز کن زود باش
از پشت در جیمین با صدای بلند داد زد
جیمین: گمشو و خفه شو هنوز کارم تموم نشده
لارا: نزنش اون کاری نکرد
درو باز کرد با عصبانیت بدون نگاه کردن به کسی رفتم لارا سریع بلند شد رفت داخل
لارا: ات ات خوبی
ات: آره خوبم
لارا: دستاش بشکنه ( دستای خودت بشکنه 😑) بیا کمک کنم بریم بالا
ات با کمک لارا رفت بالا درو بستن
ادامه دارد...
- ۲۴.۹k
- ۱۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط