مافیاهای نیمه شب
مافیاهای نیمه شب
Part:11
*صب روز بعد*
ویو تهیونگ
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم (اوخی بچم) و لباس پوشیدم رفتم برا صبانع ک ا.تو دیدم از اون لحظع اصن بام حرف نمی زد نشستم و شرو ب خوردن کردمک بعد چن ثانیع ازش پرسیدم
_پانسمانتو عوض کردی؟
مکث کرد و جوابمو نداد و مشغول خوردن شد ب پاش نگا کردم اما چون شلوارش رو زخم بود پانسمانش دیدع نمی شد
_هنو ک لباساتو عوض نکردی نمیگی زخمت عفونت میکنه؟
دیدم عین خیالش نیس پس منم بلن شدم و براید استایل بغلش کردم صداش در اومد
+بزارم پایین
همین طور ک این حرفاشو تکرار میکرد بدون توجه به حرفاش تا اتاقش همین جور میبردمش خدمتکارا بهمون نگا می کردن در اتاقشو باز کردم و گذاشتمش رو تخت(نشسته بود)رفتم سمت پاش و پانسمانشو باز کردم
+هعی مگ با ط نیسم میگم ولم کن
بش چپ نگا کردم ک یکم ترسید رفتم وسایل کمک اولیع رو آوردم و شرو ب پانسمانش کردم
_اگ ی با دیگ بگی هعی ، این یا اون میکشمت(بچم مظلومه😐)بعد تعویض پانسمانش رفتم سمت کمدش ی لباس انتخاب کردم و برش داشتم رفتم سمتش
_بپوش
+من لباس باز نمیپوشم (آروم و نگاش ب پایین بود)
_لج نکن بپوش
+نمیخام
_هوففففففف
رفتم و ی لباس بدون باز براش آوردم و گذاشتم رو تخت
_اینک دیگ میپوشی؟
بم نگا کرد
+برو
_چی؟
+میخام لباس عوض کنم
_خب بکن
+هی
_بت گفتم اگ بگی هی میکشمت
+برو بابا
_ا.تتتتتتتتتتتت
_خب ببخشید جناب.....
پارت بعدی بزودی😇💜
Part:11
*صب روز بعد*
ویو تهیونگ
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم (اوخی بچم) و لباس پوشیدم رفتم برا صبانع ک ا.تو دیدم از اون لحظع اصن بام حرف نمی زد نشستم و شرو ب خوردن کردمک بعد چن ثانیع ازش پرسیدم
_پانسمانتو عوض کردی؟
مکث کرد و جوابمو نداد و مشغول خوردن شد ب پاش نگا کردم اما چون شلوارش رو زخم بود پانسمانش دیدع نمی شد
_هنو ک لباساتو عوض نکردی نمیگی زخمت عفونت میکنه؟
دیدم عین خیالش نیس پس منم بلن شدم و براید استایل بغلش کردم صداش در اومد
+بزارم پایین
همین طور ک این حرفاشو تکرار میکرد بدون توجه به حرفاش تا اتاقش همین جور میبردمش خدمتکارا بهمون نگا می کردن در اتاقشو باز کردم و گذاشتمش رو تخت(نشسته بود)رفتم سمت پاش و پانسمانشو باز کردم
+هعی مگ با ط نیسم میگم ولم کن
بش چپ نگا کردم ک یکم ترسید رفتم وسایل کمک اولیع رو آوردم و شرو ب پانسمانش کردم
_اگ ی با دیگ بگی هعی ، این یا اون میکشمت(بچم مظلومه😐)بعد تعویض پانسمانش رفتم سمت کمدش ی لباس انتخاب کردم و برش داشتم رفتم سمتش
_بپوش
+من لباس باز نمیپوشم (آروم و نگاش ب پایین بود)
_لج نکن بپوش
+نمیخام
_هوففففففف
رفتم و ی لباس بدون باز براش آوردم و گذاشتم رو تخت
_اینک دیگ میپوشی؟
بم نگا کرد
+برو
_چی؟
+میخام لباس عوض کنم
_خب بکن
+هی
_بت گفتم اگ بگی هی میکشمت
+برو بابا
_ا.تتتتتتتتتتتت
_خب ببخشید جناب.....
پارت بعدی بزودی😇💜
۶.۹k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.