من دوست داشتم......
من دوست داشتم......
از زبون تهیونگ
دوباره همون حرف های همیشگی دکتر روز به روز قلبم داره بدتر میشه میگه زیاد به خودت فشار نیار اما مگه میشه چند روز دیگه اجرا داریم نمیتونم اجراشونو خراب کنم و تازه نمیدونم چطوری به ات و پسرا بگم بعد از خریدن دارو هام حرکت کردم به سمت خونه
تهیونگ:سلام
همه:سلام
جونگ کوک:تهیونگ
تهیونگ:بله
جونگ کوک : گوشیتو جا گذاشته بودی ات زنگ زد کارت داشت گفت بهت بگم که بهش زنگ بزنی
تهیونگ:باشه ممنون
رفتم تو ٱتاقم و درو بستم فکرم همش درگیر ات بود دکتر بهم گفت معلوم نیست تا کی زندم دوست دارم تا دقیقه ی آخری که نفس میکشم پیشم باشه اما از یه طرفی نمیتونم بزارم منو تو این شرایط ببینه اون تازه اول زندگیشه تازه داره به آرزو هاش میرسه تازه داره یه خواننده ی موفق میشه داشتم با خودم فکر میکردم که گوشیم زنگ خورد
تهیونگ:الو
ات:سلام
تهیونگ:سلام خوبی؟
ات:مرسی تو خوبی؟
تهیونگ:مرسی جونگ کوک گفت کارم داری
ات:آره میخواستم بگم فردا باید برم پاریس
تهیونگ:پاریس؟
ات:آره
تهیونگ:کی بر میگردی؟
ات: تقریباً یک ماه دیگه
تهیونگ:ات قبل از اینکه بری باید یه چیزی رو بهت بگم
ات: چی ؟
تهیونگ:از پشت تلفن نمیشه باید ببینمت
ات:باشه کجا همو ببینیم
تهیونگ: خونه ای ؟
ات:آره
تهیونگ:نیم ساعت دیگه اونجام
ات:باشه منتظرم
هنوز لباس بیرونی تنم بود فقط موهامو یه شونه زدم و رفتم پایین با پسرا خداحافظی کردمو رفتم داخل ماشین و به سمت خونه ی ات راه ٱفتادم
دم خونه
هنوزم از تصمیمم مطمعن نیستم اما این تنها راهه
ات: سلام
تهیونگ :سلام
ات:دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ:منم همینطور
ات:خب چی میخواستی بگی دارم میمیرم از فضولی
تهیونگ:بیا بشین تا بهت بگم
ات:خب بگو
تهیونگ:ببین ات منو تو دیگه نمیتونیم باهم باشیم
ات:براچی؟
تهیونگ:من عاشق یکی دیگه شدم
ات:یعنی چی ؟چی داری میگی؟
تهیونگ: متأسفم که زدم زیر همهی قول هام امید وارم به هرچی که دلت میخواد برسی و موفق بشی خداحافظ
از خونه زدم بیرون و نشستم تو ماشین من با فرشتم چیکار کردم از خودم بدم میاد ای کاش زودتر بمیرم
از زبون تهیونگ
دوباره همون حرف های همیشگی دکتر روز به روز قلبم داره بدتر میشه میگه زیاد به خودت فشار نیار اما مگه میشه چند روز دیگه اجرا داریم نمیتونم اجراشونو خراب کنم و تازه نمیدونم چطوری به ات و پسرا بگم بعد از خریدن دارو هام حرکت کردم به سمت خونه
تهیونگ:سلام
همه:سلام
جونگ کوک:تهیونگ
تهیونگ:بله
جونگ کوک : گوشیتو جا گذاشته بودی ات زنگ زد کارت داشت گفت بهت بگم که بهش زنگ بزنی
تهیونگ:باشه ممنون
رفتم تو ٱتاقم و درو بستم فکرم همش درگیر ات بود دکتر بهم گفت معلوم نیست تا کی زندم دوست دارم تا دقیقه ی آخری که نفس میکشم پیشم باشه اما از یه طرفی نمیتونم بزارم منو تو این شرایط ببینه اون تازه اول زندگیشه تازه داره به آرزو هاش میرسه تازه داره یه خواننده ی موفق میشه داشتم با خودم فکر میکردم که گوشیم زنگ خورد
تهیونگ:الو
ات:سلام
تهیونگ:سلام خوبی؟
ات:مرسی تو خوبی؟
تهیونگ:مرسی جونگ کوک گفت کارم داری
ات:آره میخواستم بگم فردا باید برم پاریس
تهیونگ:پاریس؟
ات:آره
تهیونگ:کی بر میگردی؟
ات: تقریباً یک ماه دیگه
تهیونگ:ات قبل از اینکه بری باید یه چیزی رو بهت بگم
ات: چی ؟
تهیونگ:از پشت تلفن نمیشه باید ببینمت
ات:باشه کجا همو ببینیم
تهیونگ: خونه ای ؟
ات:آره
تهیونگ:نیم ساعت دیگه اونجام
ات:باشه منتظرم
هنوز لباس بیرونی تنم بود فقط موهامو یه شونه زدم و رفتم پایین با پسرا خداحافظی کردمو رفتم داخل ماشین و به سمت خونه ی ات راه ٱفتادم
دم خونه
هنوزم از تصمیمم مطمعن نیستم اما این تنها راهه
ات: سلام
تهیونگ :سلام
ات:دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ:منم همینطور
ات:خب چی میخواستی بگی دارم میمیرم از فضولی
تهیونگ:بیا بشین تا بهت بگم
ات:خب بگو
تهیونگ:ببین ات منو تو دیگه نمیتونیم باهم باشیم
ات:براچی؟
تهیونگ:من عاشق یکی دیگه شدم
ات:یعنی چی ؟چی داری میگی؟
تهیونگ: متأسفم که زدم زیر همهی قول هام امید وارم به هرچی که دلت میخواد برسی و موفق بشی خداحافظ
از خونه زدم بیرون و نشستم تو ماشین من با فرشتم چیکار کردم از خودم بدم میاد ای کاش زودتر بمیرم
۱۵.۳k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.