سرمو بالا اوردم با دیدن یونا که روبهروم وایساده بود صورت

سرمو بالا اوردم با دیدن یونا که روبه‌روم وایساده بود صورتم از اخم جمع شد...این اینجا چیکار میکرد؟ ته با تعجب از اتاقش اومد بیرون و رو به یونا ‌گفت:
+انتظار نداشتم اینجا ببینمتون خانوم کیم...
یونا خندید
+مسافرت کاری بود دیگه ...ناسلامتی منم‌توی‌اون شرکت سهامدارم نباید بهم میگفتی؟!
+نیازی نبود...
رفت سمت ته و یقه تیشرتشو گرفت وبا صدای ارومی گفت
+حداقل باید بهم میگفتی میخوای بری پاریس که باهم میومدیم
ته دست یونا رو پس زد
+خانم‌کیم من با این مدل لمس کردنای شما مشکل‌دارم...اگه میشه دیگه تکرارش نکنین
خودشو به ته نزدیکتر کرد
دیگه قاطی کردم...رفتم سمتش و‌محکم خوابوندم تو‌گوشش
دستشو روی صورتش گذاشت و با تعجب نگام کرد
+تو...توووو میزنی توی‌گوش مننن؟
_وقتشه که بری...
خواست بهم سیلی بزنه که ته دستشو تو هوا گرفت و پیچوند... صورت یونا از درد جمع شده بود
+ایندفعه اینکارتو نادیده میگیرم...
و دستشو ول کرد
#صدای_تو
#p52
دیدگاه ها (۲)

یونا کمی بهم نگاه کرد و پوزخند زد+فکر میکنی لیاقتشو داری؟!رو...

دوست‌دارم...💜دستمو روی قلبم گذاشتم...حس‌میکردم دارم خواب میب...

برای بار اول بد نیستخورد تو ذوقم..._یعنی چی این حرفت؟!از جاش...

هیچی نگفتم...+وقتی برگشتیم کره...میای میشی منشی من_من بخاطر ...

پارت اول:هه رین: اوف بازم یه صبح لعنتی دیگه بازم تنفر خانواد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط