دیوانه بازی پارت 16:
دیوانه بازی پارت 16:
3 ساعت بعد :
ات ویو:
از حموم اومدم بیرون چقدر حس سبکی میکردم انگار صبح زود کل لباسام اومده بود در یکی از چمدون هارو باز کردم
خب اممم باید یه لباس بپوشم پرو نشه همین اول کار تازه باید برم خدمت مرت هم برسم... همین خوبه (اسلاید دوم لباس ات)
کوک ویو :
هه الان 9 دیقه اس دیر کرده همین اول کار پرو شده؟ نمیگه من بدون اون هیچی نمیخورم؟ هوفف یه نگاه دیگه ای به ساعت انداختم می هی تو اتاقش با پرستارش غذا میخوره شد 10 دقیقه وایسا برات دارم متوجه صداش قدم های یکی رو پله شدم براندازش کردم لباسش میخواست بره بیرون؟
_هوی خانم کوچولو
+چی میخوای...... رئیس
_تو چطور ...... جرئت میکنی با کفش تو خونه من راه بری هان؟ (حرص خوردنن زیاد😂)
ات یه نگاهی به کف کتونیش انداخت
+اونا تمیزن تازه خریدمشون (نگاهی به کوک)
_اگه تمیزن مشکلی نیست
+خب میشه برم؟
_خانم کوچولو بدون اینکه چیزی بخوری میخوای بری کجا ایشالا؟
+خب امم میخوام برم تا به خدمت مرت برسم
_زیادی بهش اهمیت میدی خانم کوچولو
ات هوفی کشید گفت
+اون دست من امانته نباید بزارم مفت بخوره و بچرخه
_هر کاری دوست داری بکن ازادی!
کوک ویو:
پس میخوای بری پیش اون پسره مغز فندقی اره؟ خودممم میدونم چیکارش کنم! اصن کی بهت همیچین کودنی رو امانت داده هوف جونگکوک ارامش داشته باش کار دسته خودت نده باید یه سگ جدید بگیرم 🥲 واتت اره باید به جیمین بگم واسم یه سگ جدید بگیره🥲
که یهو :
+رئیس با اجازه من میرم کار دارم
_باشع
+راستش
_چی میخوای؟
+شب میخوام بهت یچیزی بگم میشه برام وقت بزاری؟
_باشه خانم کوچولو همه وقت من ماله تو عه
ات با تاسف سرشو تکون داد گفت
+اگه همینجوری ادامه بدی فکر میکنم عاشقم شدی
جونگکوک از روی صندلیش بلند شد و اروم اروم به سمت دخترک رفت با زبونش لبشو خیس کرد و لب گوش دخترک گفت
_شاید واقعا باشم!
ات چند لحظه به موقعیتی که بود اصن فکر نمیکرد چرا بدن این مرد انقدر داغه! چرا هیچی حس نمیکنم که ات یهو به خودش اومد و از جونگکوک فاصله گرفت
و با لکنت گفت
+من من میرم رئیس
و ات با سرعت رفت
جونگکوک پوزخند زد و گفت
_قلبش داشت مث گنجشگ میزد
#فیک#پارت
3 ساعت بعد :
ات ویو:
از حموم اومدم بیرون چقدر حس سبکی میکردم انگار صبح زود کل لباسام اومده بود در یکی از چمدون هارو باز کردم
خب اممم باید یه لباس بپوشم پرو نشه همین اول کار تازه باید برم خدمت مرت هم برسم... همین خوبه (اسلاید دوم لباس ات)
کوک ویو :
هه الان 9 دیقه اس دیر کرده همین اول کار پرو شده؟ نمیگه من بدون اون هیچی نمیخورم؟ هوفف یه نگاه دیگه ای به ساعت انداختم می هی تو اتاقش با پرستارش غذا میخوره شد 10 دقیقه وایسا برات دارم متوجه صداش قدم های یکی رو پله شدم براندازش کردم لباسش میخواست بره بیرون؟
_هوی خانم کوچولو
+چی میخوای...... رئیس
_تو چطور ...... جرئت میکنی با کفش تو خونه من راه بری هان؟ (حرص خوردنن زیاد😂)
ات یه نگاهی به کف کتونیش انداخت
+اونا تمیزن تازه خریدمشون (نگاهی به کوک)
_اگه تمیزن مشکلی نیست
+خب میشه برم؟
_خانم کوچولو بدون اینکه چیزی بخوری میخوای بری کجا ایشالا؟
+خب امم میخوام برم تا به خدمت مرت برسم
_زیادی بهش اهمیت میدی خانم کوچولو
ات هوفی کشید گفت
+اون دست من امانته نباید بزارم مفت بخوره و بچرخه
_هر کاری دوست داری بکن ازادی!
کوک ویو:
پس میخوای بری پیش اون پسره مغز فندقی اره؟ خودممم میدونم چیکارش کنم! اصن کی بهت همیچین کودنی رو امانت داده هوف جونگکوک ارامش داشته باش کار دسته خودت نده باید یه سگ جدید بگیرم 🥲 واتت اره باید به جیمین بگم واسم یه سگ جدید بگیره🥲
که یهو :
+رئیس با اجازه من میرم کار دارم
_باشع
+راستش
_چی میخوای؟
+شب میخوام بهت یچیزی بگم میشه برام وقت بزاری؟
_باشه خانم کوچولو همه وقت من ماله تو عه
ات با تاسف سرشو تکون داد گفت
+اگه همینجوری ادامه بدی فکر میکنم عاشقم شدی
جونگکوک از روی صندلیش بلند شد و اروم اروم به سمت دخترک رفت با زبونش لبشو خیس کرد و لب گوش دخترک گفت
_شاید واقعا باشم!
ات چند لحظه به موقعیتی که بود اصن فکر نمیکرد چرا بدن این مرد انقدر داغه! چرا هیچی حس نمیکنم که ات یهو به خودش اومد و از جونگکوک فاصله گرفت
و با لکنت گفت
+من من میرم رئیس
و ات با سرعت رفت
جونگکوک پوزخند زد و گفت
_قلبش داشت مث گنجشگ میزد
#فیک#پارت
۶.۵k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.