هیولای اتاق من (part 19)
خب خب بخاطر یه شخص خاصی میذارم
خودش میدونه برای خودشه این پارت
خب
سوالم را جواب ندادیم پس نمیگم کیه داره داد میزنه به مغز گرامی فشار بیاد بد نیست
شروع میکنیم
که صدای فریاد یکی اومد گرگی که روی پام بود با شنیدن صدا حالت عصبی به خودش گرفت و دندان هاش نمایان شد
ات با پای زخمیش از روی زمین بلند شد و درخت را تکیه گاه خودش کرد و سعی کرد بدود چدن فکر میکرد صدایی که میشنود مال اون شخص باشه گرگ با دیدن لنگون لنگون رفت ات به سمتش رفت و یهو گرگ به یه انسان در اومد که ات با دیدن این ترس توی وجودش اوفتاد و از گرگی که چند دقیقه پیش روی پاش بود دور شد و بهش چشم دوخت
گرگه: بین میدانم ترسیدی خب اما من یه گرگ انسان نما هستم بیا کمکت کنم تا بریم و اینکه اسم من مین یونگی است
(وایی یونگی خودمونه )
ات: باش نمیتوانم راه برم مار نیشم زد
یونگی: ماره چه رنگی بود دقیقا
ات: مشکی بود
یونگی: ات بدو باید سریع درمانشی وگرنه زهری که مار داشته باعث مرگا میشه
ات: یک اسمم را از کجا میدانی و دو اینکه بذتر بمیرم
یونگی: حرف نباشه بدو بریم دستم را بگیر بریم
ات: ایششش باشه
ات و یونگی با هم به خانه یونگی رفتن و ات را درمان کردند اما کمی از زهر مار داخل بدنش بود و وقتی زهر روی بدن ات تاثیر میذاره ات عرق سرد میکنه و تب داره و حالش اصلا خوب نبود پس به یکی از دوستاش گفت که بیاد کمک تا بتوانه کمک ات کنه
ات هر ساعت حالش بد و بدتر میشد که دیگه صدای فریادش اون خانه ساکت را پر کرده بود
بعداز دو ساعت
دوست یونگی از راه میرسه اما با دیدن ات شاخ در میاره یهو....
کی بوده دوست یونگی؟؟؟؟
کی داخل جنگل فریاد میزد؟؟!
خـــــــمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاری 😎😎😎
خودش میدونه برای خودشه این پارت
خب
سوالم را جواب ندادیم پس نمیگم کیه داره داد میزنه به مغز گرامی فشار بیاد بد نیست
شروع میکنیم
که صدای فریاد یکی اومد گرگی که روی پام بود با شنیدن صدا حالت عصبی به خودش گرفت و دندان هاش نمایان شد
ات با پای زخمیش از روی زمین بلند شد و درخت را تکیه گاه خودش کرد و سعی کرد بدود چدن فکر میکرد صدایی که میشنود مال اون شخص باشه گرگ با دیدن لنگون لنگون رفت ات به سمتش رفت و یهو گرگ به یه انسان در اومد که ات با دیدن این ترس توی وجودش اوفتاد و از گرگی که چند دقیقه پیش روی پاش بود دور شد و بهش چشم دوخت
گرگه: بین میدانم ترسیدی خب اما من یه گرگ انسان نما هستم بیا کمکت کنم تا بریم و اینکه اسم من مین یونگی است
(وایی یونگی خودمونه )
ات: باش نمیتوانم راه برم مار نیشم زد
یونگی: ماره چه رنگی بود دقیقا
ات: مشکی بود
یونگی: ات بدو باید سریع درمانشی وگرنه زهری که مار داشته باعث مرگا میشه
ات: یک اسمم را از کجا میدانی و دو اینکه بذتر بمیرم
یونگی: حرف نباشه بدو بریم دستم را بگیر بریم
ات: ایششش باشه
ات و یونگی با هم به خانه یونگی رفتن و ات را درمان کردند اما کمی از زهر مار داخل بدنش بود و وقتی زهر روی بدن ات تاثیر میذاره ات عرق سرد میکنه و تب داره و حالش اصلا خوب نبود پس به یکی از دوستاش گفت که بیاد کمک تا بتوانه کمک ات کنه
ات هر ساعت حالش بد و بدتر میشد که دیگه صدای فریادش اون خانه ساکت را پر کرده بود
بعداز دو ساعت
دوست یونگی از راه میرسه اما با دیدن ات شاخ در میاره یهو....
کی بوده دوست یونگی؟؟؟؟
کی داخل جنگل فریاد میزد؟؟!
خـــــــمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاری 😎😎😎
۴.۴k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.