❌ اصکی ممنوع ❌
❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part43
هوسوک به یکی تیر زد و رو به لیسا داد زد: ما رو پوشش بده وولف گرل!
لیسا پوزخند زد: با کمال میل!
و شکم مردی رو سفره کرد و دل روده اش رو ریخت رو زمین!
با دیدن این صحنه، خاستم عق بزنم که دست سالم تهیونگ رو چشمام قرار گرفت: مجبور نیستی نگاه کنی!
عجیب بود که دست تهیونگ بوی گل یاس میداد؟!
چرا اون انقدر به فکر من بود؟ میخاست هارتم رو ذوب کنه؟ مگه همش چند بار منو دیده بود؟
با اینکه جایی رو نمیدیدم، اما دیگه به این مرد اعتماد داشتم. اون جون خودش رو برای نجات من تو خطر انداخته بود و خودش زخمی شده بود. اون "مــــرد" من بود و من چشم بسته تا ته جهنمم باهاش میرفتم!
یقین داشتم تهیونگ هم مثل یونگی از اون موجوداتیه که سیترا مرد صداشون میزنه!
وقتی از عمارت خارج شدیم، جیمین به سرعت در بوگاتی شکلاتی رو باز کرد و با نگرانی گفت: خون زیادی از دست دادی تهیونگ؟
تهیونگ لبش رو با درد گزید و لبخند مصنوعی زد: من حالم خوبه، آلفاجم کجاست؟
جیمین: داره همه رو شخم میزنه، میدونستم دیر یا زود از چوی انتقام میگیره اما فکر نمیکردم اینجوری و اینجا!
تهیونگ خواست کتش رو به سختی دربیاره که سریع دست به کار شدم و کتش رو دراوردم.
تهیونگ ناله بی صدایی کرد و من با دیدن کتف چپ خونییش با وحشت گفتم: یا مسیح کتف چپت زخمی شده؟ باید گلوله رو دربیاریم شاید نزدیک قلبت باشه!
به سختی گفت: نگران من نباش.
رو به هوسوک گفت: الفاجم نیروی کمکی نمیخاد؟
هوسوک پوزخند زد: محض رضای فاک تهیونگ، الفاجم و دوتا وولف گرلش کل عمارت رو به خاک و خون کشیدن، اون سه نفر میتونن کل ارتش رو نابود کنن!
تهیونگ به عمارت که ازش صدای جیغ و گلوله می اومد نگاه کرد: ببرسفید با اونا بود!
جیمین تایید کرد: مین یونگی به طرز مرموزی با الفاجم رابطه داره.
اخم کردم: الان وقت این حرفاست؟ رئیستون تیر خورده و شما از روابط مافیاها حرف میزنین؟
تهیونگ که به خاطر خوتریزیش پوستش هر لحظه سفیدتر میشد گفت: باید سالم با الفاجم تحویلت بدم.
خواستم اعتراض کنم که در عمارت با لگد باز شد و سیترا با قدم های محکم و با اقتدار اومد بیرون.پشت سرش لیسا، ایو، یونگی کای و چند تا مرد دیگه اومدن بیرون
.... ادامه دارد....
(نویسنده سراب)
)از روبیکا)
"Devastating retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part43
هوسوک به یکی تیر زد و رو به لیسا داد زد: ما رو پوشش بده وولف گرل!
لیسا پوزخند زد: با کمال میل!
و شکم مردی رو سفره کرد و دل روده اش رو ریخت رو زمین!
با دیدن این صحنه، خاستم عق بزنم که دست سالم تهیونگ رو چشمام قرار گرفت: مجبور نیستی نگاه کنی!
عجیب بود که دست تهیونگ بوی گل یاس میداد؟!
چرا اون انقدر به فکر من بود؟ میخاست هارتم رو ذوب کنه؟ مگه همش چند بار منو دیده بود؟
با اینکه جایی رو نمیدیدم، اما دیگه به این مرد اعتماد داشتم. اون جون خودش رو برای نجات من تو خطر انداخته بود و خودش زخمی شده بود. اون "مــــرد" من بود و من چشم بسته تا ته جهنمم باهاش میرفتم!
یقین داشتم تهیونگ هم مثل یونگی از اون موجوداتیه که سیترا مرد صداشون میزنه!
وقتی از عمارت خارج شدیم، جیمین به سرعت در بوگاتی شکلاتی رو باز کرد و با نگرانی گفت: خون زیادی از دست دادی تهیونگ؟
تهیونگ لبش رو با درد گزید و لبخند مصنوعی زد: من حالم خوبه، آلفاجم کجاست؟
جیمین: داره همه رو شخم میزنه، میدونستم دیر یا زود از چوی انتقام میگیره اما فکر نمیکردم اینجوری و اینجا!
تهیونگ خواست کتش رو به سختی دربیاره که سریع دست به کار شدم و کتش رو دراوردم.
تهیونگ ناله بی صدایی کرد و من با دیدن کتف چپ خونییش با وحشت گفتم: یا مسیح کتف چپت زخمی شده؟ باید گلوله رو دربیاریم شاید نزدیک قلبت باشه!
به سختی گفت: نگران من نباش.
رو به هوسوک گفت: الفاجم نیروی کمکی نمیخاد؟
هوسوک پوزخند زد: محض رضای فاک تهیونگ، الفاجم و دوتا وولف گرلش کل عمارت رو به خاک و خون کشیدن، اون سه نفر میتونن کل ارتش رو نابود کنن!
تهیونگ به عمارت که ازش صدای جیغ و گلوله می اومد نگاه کرد: ببرسفید با اونا بود!
جیمین تایید کرد: مین یونگی به طرز مرموزی با الفاجم رابطه داره.
اخم کردم: الان وقت این حرفاست؟ رئیستون تیر خورده و شما از روابط مافیاها حرف میزنین؟
تهیونگ که به خاطر خوتریزیش پوستش هر لحظه سفیدتر میشد گفت: باید سالم با الفاجم تحویلت بدم.
خواستم اعتراض کنم که در عمارت با لگد باز شد و سیترا با قدم های محکم و با اقتدار اومد بیرون.پشت سرش لیسا، ایو، یونگی کای و چند تا مرد دیگه اومدن بیرون
.... ادامه دارد....
(نویسنده سراب)
)از روبیکا)
۲.۶k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.