پارت 114 : اون مگه تو خواب ......
پارت 114 : اون مگه تو خواب ......
سریع از اشپزخونه بیرون اومدم و خواستم برم پیشش که وایستادم و گفتم : وی ت........ .
احساس حالت تعوع شدید بهم دست داد .
( وی )
صدام کرد .
برگشتم و نگاش کردم . با تعجب نگاش کردم .
چی شد ؟! نگرانش شدم .
سریع رفت تو دستشویی .
با صدای بلند اسمشو صدا کردم و رفتم تو دستشویی .
کلی بالا اورد .
جون نداشت چشماشو باز نگه داره .
* جیهوپ *
دم در منتظر وی بودم که بریم که صدای وی اومد که نایکا رو صدا کرد .
سریع رفتم تو دستشویی .
نایکا داشت بالا میاورد .
سریع رو زمین نشستم و دستم و روی کتف راستش گذاشتم .
انقدر حالش بد بود که نمیتونست نفس بکشه .
دست چپش و نزدیک دست چپم برد و یکم بردش اون ور .
صدایی اومد که بلند نایکا رو صدا میکرد و میگفت : نایکاااا ...... کجاییی .... کارت دارم نایکا ....
خواستم برم که نایکا گفت : لطفاا......بیرونش کن ... .
رفتم بیرون ببینم کیه .
گفت : هی تو ..... تو خونه نایکا چیکار میکنی من : لطفا برو بیرون گفت : با نایکا چیکار کردین ..... نایکاااا .... بگو بیاد من : اون خودش گفت برو بیرون !!
رفتش بیرون و درو بستم .
( وی )
تو گوشش اروم گفتم : نایکا .... اروم باش .... نفس عمیق بکش .. نایکا : لطفااا ....... گرمه ...
دوباره بالا اورد .
رنگش پریده بود .
داشت فشارش میوفتاد .
میدونستم قراره هر چیزی بشنوم . سریع رفتم تو اشپزخونه و اب و عسل درست کردم و بردم براش .
لیوان و به سمتش دراز کردم .
داشت نگام میکرد . چرا چرااا ! نه نه الان وقتش نیست .
از دستم لیوان و گرفت و یکم خورد که دوباره بالا اورد .
از حال رفت .
خواستم بغلش کنم که جیهوپ گفت : نه وی ..... لطفا من انجام میدم .
دستامو بردم عقب .
جیهوپ خواست بلندش کنع که گفت : به من دست نزن ....... خواهش میکنم .
و اروم چشماشو باز کرد و بلند شد .
جیهوپ حواسش بود که اگه از هوش رفت بگیرتش .
خیلی نگرانش بودم .... از نگرانی دستام سرد شد .
روی صندلی داخل اشپزخونع نشست .
( نایکا )
دلم درد داشت . سرم درد داشت .
هیچی نمیتونستم بخورم .
عرق سرد روی بدنم نشست .
سرم و روی میز گذاشتم .
دل درد خیلی شدیدی داشتم .
وی سمت راستم نشسته بود و جیهوپ هم جلوم داشت قرص هارو نگا میکرد که چی خوردم که اینطوری شدم .
اران مین تا اومد و دوباره شروع کرد .
گفت : هییی نایکا تو چرا مستی .... شما چیکارش کردین جیهوپ : ما باهاش کاری نک...اران مین تا : خفه شو ... نایکا تو باخودت چیکار کردی .... این همه گفتی ادم سالمی هستم اینه .
اعصابم خورد شد و سرم و بالا اوردم و با دست راستم رو میز کوبوندم و گفتم : اران مین تا خفه شووو ..... از سرد درد دارم میمیرم میخواد یک قرص بده از این درد خلاص شم اران مین تا : هااااا ..... نمیخواد مخفی کاری کنی بگ...من : برو بیرونننننن ...... همین اللللان .
اران مین تا رفت .
خواستم سرمو رو میز بزارم .
سریع از اشپزخونه بیرون اومدم و خواستم برم پیشش که وایستادم و گفتم : وی ت........ .
احساس حالت تعوع شدید بهم دست داد .
( وی )
صدام کرد .
برگشتم و نگاش کردم . با تعجب نگاش کردم .
چی شد ؟! نگرانش شدم .
سریع رفت تو دستشویی .
با صدای بلند اسمشو صدا کردم و رفتم تو دستشویی .
کلی بالا اورد .
جون نداشت چشماشو باز نگه داره .
* جیهوپ *
دم در منتظر وی بودم که بریم که صدای وی اومد که نایکا رو صدا کرد .
سریع رفتم تو دستشویی .
نایکا داشت بالا میاورد .
سریع رو زمین نشستم و دستم و روی کتف راستش گذاشتم .
انقدر حالش بد بود که نمیتونست نفس بکشه .
دست چپش و نزدیک دست چپم برد و یکم بردش اون ور .
صدایی اومد که بلند نایکا رو صدا میکرد و میگفت : نایکاااا ...... کجاییی .... کارت دارم نایکا ....
خواستم برم که نایکا گفت : لطفاا......بیرونش کن ... .
رفتم بیرون ببینم کیه .
گفت : هی تو ..... تو خونه نایکا چیکار میکنی من : لطفا برو بیرون گفت : با نایکا چیکار کردین ..... نایکاااا .... بگو بیاد من : اون خودش گفت برو بیرون !!
رفتش بیرون و درو بستم .
( وی )
تو گوشش اروم گفتم : نایکا .... اروم باش .... نفس عمیق بکش .. نایکا : لطفااا ....... گرمه ...
دوباره بالا اورد .
رنگش پریده بود .
داشت فشارش میوفتاد .
میدونستم قراره هر چیزی بشنوم . سریع رفتم تو اشپزخونه و اب و عسل درست کردم و بردم براش .
لیوان و به سمتش دراز کردم .
داشت نگام میکرد . چرا چرااا ! نه نه الان وقتش نیست .
از دستم لیوان و گرفت و یکم خورد که دوباره بالا اورد .
از حال رفت .
خواستم بغلش کنم که جیهوپ گفت : نه وی ..... لطفا من انجام میدم .
دستامو بردم عقب .
جیهوپ خواست بلندش کنع که گفت : به من دست نزن ....... خواهش میکنم .
و اروم چشماشو باز کرد و بلند شد .
جیهوپ حواسش بود که اگه از هوش رفت بگیرتش .
خیلی نگرانش بودم .... از نگرانی دستام سرد شد .
روی صندلی داخل اشپزخونع نشست .
( نایکا )
دلم درد داشت . سرم درد داشت .
هیچی نمیتونستم بخورم .
عرق سرد روی بدنم نشست .
سرم و روی میز گذاشتم .
دل درد خیلی شدیدی داشتم .
وی سمت راستم نشسته بود و جیهوپ هم جلوم داشت قرص هارو نگا میکرد که چی خوردم که اینطوری شدم .
اران مین تا اومد و دوباره شروع کرد .
گفت : هییی نایکا تو چرا مستی .... شما چیکارش کردین جیهوپ : ما باهاش کاری نک...اران مین تا : خفه شو ... نایکا تو باخودت چیکار کردی .... این همه گفتی ادم سالمی هستم اینه .
اعصابم خورد شد و سرم و بالا اوردم و با دست راستم رو میز کوبوندم و گفتم : اران مین تا خفه شووو ..... از سرد درد دارم میمیرم میخواد یک قرص بده از این درد خلاص شم اران مین تا : هااااا ..... نمیخواد مخفی کاری کنی بگ...من : برو بیرونننننن ...... همین اللللان .
اران مین تا رفت .
خواستم سرمو رو میز بزارم .
۸۹.۳k
۲۱ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.