fake taehyung
fake taehyung
part*2۹
تهیونگ: بزار توضیح بدم
ا/ت: چیو توضیح بدی هاااا
تهیونگ: تقصیری نداشتم خودش اومد و اونکارو کرد
از گریه نمیتونستم حرف بزنم و به زور ادامه دادم:
ا/ت: لعنتی چرا داری دروغ میگی همه چیو دیدم داشتین همو (استغفرالله)
تهیونگ: هانا به جون خودم قسم من کاری نکردم
دید تهیونگ
ا/ت داشت عقب عقب میرفت و پشتش استخر بود
تهیونگ:بزار با آرامش حل کنیم عقب نرو خطرناکه
ا/ت: نمیخوام ببینمت گمشو
همونجوری داشت عقب میرفت که یهو تا خواستم بگیرم بغلمش افتاد تو اب
از استخر یواش یواش خون میومد روی آب و سر ا/ت به سنگ استخر خورده بود و میدونستم که شنا بلند نیست و فورا پریدم تو آب
زود درش آوردم و رو زمین خوابوندمش.
خیس خیس شده بود و دستامو رو سینه اش گذاشتم فشار دادم تا نفس بالا بیاره اونکارو کردم و چیزی نشد و دیدم اینجوری نمیشه و لبامو رو لباش قرار دادم و بهش نفس دادم
کمی بعد چشاشو وا کرد و آب بالا اورد
زود بغلش کردم و بردمش عمارت و رو مبل درازش کردم همون لحظه زن عمو فاکینگ پایین اومد :
&: وایی این چیه چیشده
تهیونگ: لعنتی گمشو برو گمشووو
از حالت عصبانیتم ترسید:
&: تهیونگ من
انگاری حرف حالیش نبود پس رفتم و دستشو گرفتم و کشان کشان از در بیرونش کردم :
تهیونگ: برو بیرون
&: نه نکن اینکارو نکننن
حرفش برام اهمیت نداشت درو بستم و به خدمتکار گفتم به بادیگارد بگه بیرونش کنن
دید ا/ت
چشامو باز کردم و تار میدیم. حال بدی دارم و سرم درد میکرد دستمو به زور به سرم بردم و دیدم خونه
بدنم خیس آب بود و تنها چیزی که یادم بود بعد بحث با تهیونگ افتادم استخر..
دید تهیونگ
برگشتم سالن پیش ا/ت و به هوش اومده بود نزدیکش شدم و از سرش خون میومد:
تهیونگ: وای نه خون
زود به آمبولانس زنگ زدم و گفتن کمی بعد اینجان
ا/ت تو حال خودش نبود و منو که دید با حالت زمزمه مانندی:
ا/ت: توی لعنتی...برو
تهیونگ: الان وقت این نیس داره از سرت خون میاد ا/ت
ا/ت: میخوام بمیرم
تهیونگ: زبونتو گاز بگیر تو بمیری منم میمیرم..
ا/ت: توی بیشعور داشتی بهم خیانت میکردی..
تهیونگ: هانا حرف نزن خونریزی داری
دید ا/ت
یهو چشمام سیاهی رفت
لطفا نفری فقط یه کامنت بزارین
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
part*2۹
تهیونگ: بزار توضیح بدم
ا/ت: چیو توضیح بدی هاااا
تهیونگ: تقصیری نداشتم خودش اومد و اونکارو کرد
از گریه نمیتونستم حرف بزنم و به زور ادامه دادم:
ا/ت: لعنتی چرا داری دروغ میگی همه چیو دیدم داشتین همو (استغفرالله)
تهیونگ: هانا به جون خودم قسم من کاری نکردم
دید تهیونگ
ا/ت داشت عقب عقب میرفت و پشتش استخر بود
تهیونگ:بزار با آرامش حل کنیم عقب نرو خطرناکه
ا/ت: نمیخوام ببینمت گمشو
همونجوری داشت عقب میرفت که یهو تا خواستم بگیرم بغلمش افتاد تو اب
از استخر یواش یواش خون میومد روی آب و سر ا/ت به سنگ استخر خورده بود و میدونستم که شنا بلند نیست و فورا پریدم تو آب
زود درش آوردم و رو زمین خوابوندمش.
خیس خیس شده بود و دستامو رو سینه اش گذاشتم فشار دادم تا نفس بالا بیاره اونکارو کردم و چیزی نشد و دیدم اینجوری نمیشه و لبامو رو لباش قرار دادم و بهش نفس دادم
کمی بعد چشاشو وا کرد و آب بالا اورد
زود بغلش کردم و بردمش عمارت و رو مبل درازش کردم همون لحظه زن عمو فاکینگ پایین اومد :
&: وایی این چیه چیشده
تهیونگ: لعنتی گمشو برو گمشووو
از حالت عصبانیتم ترسید:
&: تهیونگ من
انگاری حرف حالیش نبود پس رفتم و دستشو گرفتم و کشان کشان از در بیرونش کردم :
تهیونگ: برو بیرون
&: نه نکن اینکارو نکننن
حرفش برام اهمیت نداشت درو بستم و به خدمتکار گفتم به بادیگارد بگه بیرونش کنن
دید ا/ت
چشامو باز کردم و تار میدیم. حال بدی دارم و سرم درد میکرد دستمو به زور به سرم بردم و دیدم خونه
بدنم خیس آب بود و تنها چیزی که یادم بود بعد بحث با تهیونگ افتادم استخر..
دید تهیونگ
برگشتم سالن پیش ا/ت و به هوش اومده بود نزدیکش شدم و از سرش خون میومد:
تهیونگ: وای نه خون
زود به آمبولانس زنگ زدم و گفتن کمی بعد اینجان
ا/ت تو حال خودش نبود و منو که دید با حالت زمزمه مانندی:
ا/ت: توی لعنتی...برو
تهیونگ: الان وقت این نیس داره از سرت خون میاد ا/ت
ا/ت: میخوام بمیرم
تهیونگ: زبونتو گاز بگیر تو بمیری منم میمیرم..
ا/ت: توی بیشعور داشتی بهم خیانت میکردی..
تهیونگ: هانا حرف نزن خونریزی داری
دید ا/ت
یهو چشمام سیاهی رفت
لطفا نفری فقط یه کامنت بزارین
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
۲۶.۱k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.