fake taehyung
fake taehyung
part*31
نشسته بودم و به پنجره نگا میکردم تهیونگ وارد اتاق شد و دستش پر از آبمیوه و کمپوت بود
تهیونگ: بفرمایین ویتامین
ا/ت: واییی بده به من
تهیونگ: بفرما
ا/ت: وایی طعمش توت فرنگیهههه
هیجانمو دید و اونم هیجانی شد
هیون کمپوت رو وا کرد و با چنگال ریز ریز به دهنم میزاشت باز دوباره اون لحظه چشمم به چشماش افتاد بخاطر گریه کردنش چشمای خوشگلش بی حال شده بودن ولی باز هم نگاه عاشقانه اش رو داشت رنگش مثل گچ سفید شده بود کمپوت رو که داشت بهم میداد از دستش گرفتم و گذاشتم تو دهن خودش و انگار خوشش اومده بود احساس پشیمونی داشتم که زود قضاوتش کردم با اینکه اون خیلی خوب مراقبمه حس میکردم قلبم داره از سوزش میترکه
بعد تموم شدن کمپوت در اتاق زده شد و یه مردی جوون وارد شد:
جیمین: هاییی
تهیونگ با دیدنش زود بلند شد و رفت بغلش کرد:
تهیونگ: دیوونه چه خوب که اومدی جیمین
جیمین: اومدم زن داداشمو ببینم چطوره
فهمیدم که اسمش جیمین از کنجکاوی پرسیدم:
ا/ت: تهیونگ این اقا کین
تهیونگ: هم گروهیمون جیمین یا بهتره بگم داداشیم
ا/ت: خوشبختم
جیمین: زن داداش توت فرنگی هارو گذاشتم اینجا فقط..
ا/ت: فقط چی
جیمین: این داداش شیطون من عاشق توت فرنگیه اگه یه دیقه تنهاش بزاری توت فرنگی نمیبینی
تهیونگ: مردککک تو صبر کن ببین چیکارت میکنممم
جیمین: خنده
دید تهیونگ
ا/ت که انگار خوشحال بود فقط داشت لبخند میزد و به شیطونی های ما نگاه میکرد و اونم میخندید،
جیمین بعد نیم ساعت کلی قهقهه رفت.
ا/ت: جیمین رو خیلی دوس داری؟!
تهیونگ: اون جوجوی ماست
ا/ت: خیلی گوگولی بود
تهیونگ: یعنی از منم گوگولی تر بود
ا/ت: اره (خنده)
خواستم قهر کنم ولی من حتی نمیتونم چند ثانیه از تمشکم دور باشم قهر چی چیه
تهیونگ: ولی من خودم میدونم چه خاصم
ا/ت با شنیدن حرفم خم شد از پنجره اسمونو نگاه کرد:
ا/ت: وایی نگا تهیونگ
پا شدم و اسمونو نگا کنم ولی چیزی ندیدم:
تهیونگ: من چیزی نمیبینم
ا/ت: عه اعتماد به سقفتو نگا اسمونو سوراخ کرد اونو میگم دیگه
دیوونه منو مسخره کرد منم از حرصم با دستام صورتشو گرفتم و یه بوس از لباش زدم
ولش که کردم دیدم داره با تعجب نگام میکنه:
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: جان
ا/ت: چرا اینقدر یهویی
ا/ت: یعنی اجازه ندارم یهویی ببوسمت
از حرفم خجالت زده شد و لپ هاش سرخ شد:
ا/ت: چرا داری
نتونستم خودمو کنترل کنم و دوباره بوسیدمش
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
part*31
نشسته بودم و به پنجره نگا میکردم تهیونگ وارد اتاق شد و دستش پر از آبمیوه و کمپوت بود
تهیونگ: بفرمایین ویتامین
ا/ت: واییی بده به من
تهیونگ: بفرما
ا/ت: وایی طعمش توت فرنگیهههه
هیجانمو دید و اونم هیجانی شد
هیون کمپوت رو وا کرد و با چنگال ریز ریز به دهنم میزاشت باز دوباره اون لحظه چشمم به چشماش افتاد بخاطر گریه کردنش چشمای خوشگلش بی حال شده بودن ولی باز هم نگاه عاشقانه اش رو داشت رنگش مثل گچ سفید شده بود کمپوت رو که داشت بهم میداد از دستش گرفتم و گذاشتم تو دهن خودش و انگار خوشش اومده بود احساس پشیمونی داشتم که زود قضاوتش کردم با اینکه اون خیلی خوب مراقبمه حس میکردم قلبم داره از سوزش میترکه
بعد تموم شدن کمپوت در اتاق زده شد و یه مردی جوون وارد شد:
جیمین: هاییی
تهیونگ با دیدنش زود بلند شد و رفت بغلش کرد:
تهیونگ: دیوونه چه خوب که اومدی جیمین
جیمین: اومدم زن داداشمو ببینم چطوره
فهمیدم که اسمش جیمین از کنجکاوی پرسیدم:
ا/ت: تهیونگ این اقا کین
تهیونگ: هم گروهیمون جیمین یا بهتره بگم داداشیم
ا/ت: خوشبختم
جیمین: زن داداش توت فرنگی هارو گذاشتم اینجا فقط..
ا/ت: فقط چی
جیمین: این داداش شیطون من عاشق توت فرنگیه اگه یه دیقه تنهاش بزاری توت فرنگی نمیبینی
تهیونگ: مردککک تو صبر کن ببین چیکارت میکنممم
جیمین: خنده
دید تهیونگ
ا/ت که انگار خوشحال بود فقط داشت لبخند میزد و به شیطونی های ما نگاه میکرد و اونم میخندید،
جیمین بعد نیم ساعت کلی قهقهه رفت.
ا/ت: جیمین رو خیلی دوس داری؟!
تهیونگ: اون جوجوی ماست
ا/ت: خیلی گوگولی بود
تهیونگ: یعنی از منم گوگولی تر بود
ا/ت: اره (خنده)
خواستم قهر کنم ولی من حتی نمیتونم چند ثانیه از تمشکم دور باشم قهر چی چیه
تهیونگ: ولی من خودم میدونم چه خاصم
ا/ت با شنیدن حرفم خم شد از پنجره اسمونو نگاه کرد:
ا/ت: وایی نگا تهیونگ
پا شدم و اسمونو نگا کنم ولی چیزی ندیدم:
تهیونگ: من چیزی نمیبینم
ا/ت: عه اعتماد به سقفتو نگا اسمونو سوراخ کرد اونو میگم دیگه
دیوونه منو مسخره کرد منم از حرصم با دستام صورتشو گرفتم و یه بوس از لباش زدم
ولش که کردم دیدم داره با تعجب نگام میکنه:
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: جان
ا/ت: چرا اینقدر یهویی
ا/ت: یعنی اجازه ندارم یهویی ببوسمت
از حرفم خجالت زده شد و لپ هاش سرخ شد:
ا/ت: چرا داری
نتونستم خودمو کنترل کنم و دوباره بوسیدمش
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
۱۴.۱k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.