روانی دوست داشتنی من
#روانی_دوست_داشتنی_من
P:18
( ویو ا.ت )
سوهی: عَ تو چقدر بلندی
پسره : شاید تو خیلی کوتاهی ؟
سوهی: هی...
پسره: دروغه مگه؟
البته از حق نگذریم دروغ نمیگفت سوهی واقعا کوتاه بود
انگاری یه زرافه داشت با یه مینیون حرف میزد
پسره سرش رو خم کرده بود تا سوهی رو ببینه و سوهیم سرشو بلند کرده بود تا پسره رو ببینه
خلاصه داشتن بحث میکردن که بنده رفتم سمتشون و سوهی رو کشیدم اینور و رو به پسره گفتم
ا.ت: ممنون بابت کمکتون
پسره بدبخت تا رفت دهن باز کنه سوهی عینه رادیو شکسته شروع به حرف زدن کرد
سوهی: هی چرا داری ازش تشکر میکنی؟
اصلا وضیفش بود مرتیکه دراز قد
فکر کرده کیه که به من میگه کوتاه؟
شبیه نردبون شهرداریه
فکر کرده خیلی خوشتیپه ؟
خب درست فکر کرده .......عه نه .... یعنی....
دیدن اوضاع خیته گفتم تا بیشتر ابرو خودشو نبرده خفش کنم
درجا دستمو گزاشتم رو دهنش و دو به پسره گفتم
ا.ت: ببخشید این دوست من یکم عصبیه
پسره بدبخت باز رفت حرف بزنه یهو سوهی دستمو کنار زدو گفت
سوهی: هوی تو دوست منی یا اون ؟
چرا طرف اونو میگیری؟
رومو طرفش کردم و طوری که فقط خودمون بشنویم گفتم
ا.ت: خفه شو
دهنشو بست که پسره بلاخره دهن باز کرد
پسره: اشکالی نداره ....
تا رفت ادامه بده یهو فلیکس که تا الان فقط نگاه میکرد گفت
فلیکس: فکر کنم اومدی منو ببینیا
پسره روشو طرف فلیکس کردو گفت
پسره: خب معلومه دیگه
فلیکس: پس چرا با هرکی حرف میزنی جز من؟
پسره : حالا ول کن توعم
و باهم مشغول صحبت شدن
منم عین بز نگاشون میکردم که یهو فلیکس متوجهم شدو گفت
فلیکس: عو خب ا.ت... این هیوجینه یکی از دوستام
هیوجین: آره من هیونجینم و شما؟
و دستشو به سمتم دراز کرد تا بهم دست بده
تا رفتم دستمو بزارم تو دستش و خودمو معرفی کنم درجا فلیکس به سمتم اومد و زد رو دست هیونجین
فلیکس : او خب این ا.ته پرستار من
هیوجین با یه خنده ی شیطون گفت
هیونجین: فقط پرستاره ؟
فلیکسم با یه خنده ی پر از استرس گفت
فلیکس: پس میخاستی چی باشه ؟
هیونجین : نمیدونم مثلا ..... دوست دخ....
تا رفت ادامه بده درجا فلیکس به سمتش هجوم برد و دستشو رو دهنش گزاشت و چیزی زیر گوشش گفت که نفهمیدیم
بعدم دستشو از رو دهنش برداشت و با لبخند نگاهم کرد
هیونجینم با یه نگاه شیطنت آمیز نگاهم میکرد و لبخندی رو لبش بود
ا.ت: خب اوکی ولی تو چجوری وارد کمپ شدی؟
هیونجین: خب میدونی.... کمی پول
فلیکس: یعنی چاییدین با این امنیتتون
ا.ت: خودم با رئیس حرف میزنم فقط فعلا بریم غذا بخوریم
P:18
( ویو ا.ت )
سوهی: عَ تو چقدر بلندی
پسره : شاید تو خیلی کوتاهی ؟
سوهی: هی...
پسره: دروغه مگه؟
البته از حق نگذریم دروغ نمیگفت سوهی واقعا کوتاه بود
انگاری یه زرافه داشت با یه مینیون حرف میزد
پسره سرش رو خم کرده بود تا سوهی رو ببینه و سوهیم سرشو بلند کرده بود تا پسره رو ببینه
خلاصه داشتن بحث میکردن که بنده رفتم سمتشون و سوهی رو کشیدم اینور و رو به پسره گفتم
ا.ت: ممنون بابت کمکتون
پسره بدبخت تا رفت دهن باز کنه سوهی عینه رادیو شکسته شروع به حرف زدن کرد
سوهی: هی چرا داری ازش تشکر میکنی؟
اصلا وضیفش بود مرتیکه دراز قد
فکر کرده کیه که به من میگه کوتاه؟
شبیه نردبون شهرداریه
فکر کرده خیلی خوشتیپه ؟
خب درست فکر کرده .......عه نه .... یعنی....
دیدن اوضاع خیته گفتم تا بیشتر ابرو خودشو نبرده خفش کنم
درجا دستمو گزاشتم رو دهنش و دو به پسره گفتم
ا.ت: ببخشید این دوست من یکم عصبیه
پسره بدبخت باز رفت حرف بزنه یهو سوهی دستمو کنار زدو گفت
سوهی: هوی تو دوست منی یا اون ؟
چرا طرف اونو میگیری؟
رومو طرفش کردم و طوری که فقط خودمون بشنویم گفتم
ا.ت: خفه شو
دهنشو بست که پسره بلاخره دهن باز کرد
پسره: اشکالی نداره ....
تا رفت ادامه بده یهو فلیکس که تا الان فقط نگاه میکرد گفت
فلیکس: فکر کنم اومدی منو ببینیا
پسره روشو طرف فلیکس کردو گفت
پسره: خب معلومه دیگه
فلیکس: پس چرا با هرکی حرف میزنی جز من؟
پسره : حالا ول کن توعم
و باهم مشغول صحبت شدن
منم عین بز نگاشون میکردم که یهو فلیکس متوجهم شدو گفت
فلیکس: عو خب ا.ت... این هیوجینه یکی از دوستام
هیوجین: آره من هیونجینم و شما؟
و دستشو به سمتم دراز کرد تا بهم دست بده
تا رفتم دستمو بزارم تو دستش و خودمو معرفی کنم درجا فلیکس به سمتم اومد و زد رو دست هیونجین
فلیکس : او خب این ا.ته پرستار من
هیوجین با یه خنده ی شیطون گفت
هیونجین: فقط پرستاره ؟
فلیکسم با یه خنده ی پر از استرس گفت
فلیکس: پس میخاستی چی باشه ؟
هیونجین : نمیدونم مثلا ..... دوست دخ....
تا رفت ادامه بده درجا فلیکس به سمتش هجوم برد و دستشو رو دهنش گزاشت و چیزی زیر گوشش گفت که نفهمیدیم
بعدم دستشو از رو دهنش برداشت و با لبخند نگاهم کرد
هیونجینم با یه نگاه شیطنت آمیز نگاهم میکرد و لبخندی رو لبش بود
ا.ت: خب اوکی ولی تو چجوری وارد کمپ شدی؟
هیونجین: خب میدونی.... کمی پول
فلیکس: یعنی چاییدین با این امنیتتون
ا.ت: خودم با رئیس حرف میزنم فقط فعلا بریم غذا بخوریم
۸.۲k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.