[خیانت] پارت هفتم
[خیانت] پارت هفتم
دیدم بلند شد و منو دید یک دفعه گریه کرد و گفت من که عاشقت بودم ولی تو دوسم نداشتی دیدم یه برگه داد برگه ی طلاق بود گذاشت رو میزم من هم تعجب کردم دستشو گرفتم و درو قفل کردم گفتمش اجازه نمیدم فقط بخاطر چندتا عکس الکی فتوشاپ ولم کنی اون گفت فتوشاپ نه واقعی گفتم اون من نبودم بخدا گفت خودت گفتی که هستی گفتم من فقط نا راحت بودم از دستت و دیدم ا.ت رفت گفت بهم باید وقت بدی واسه دو روز بعد میام طلاقتو میگیرم و رفت خونه خواهرشینا یه روز گذشت زنگ زدم به خواهر ا.ت یعنی رزی برداشت گفت بله گفتم تهیونگم گفت اقا تهیونگ بیاین یه سر ا.ت بزنین که ا.ت داشت خودکشی میکرد ولی دیدمش قطع کردم سریع خودمو رسوندم خونه رزی و رزی گفتم میتونی بری بیرون فقط برای یه ساعتی تا من باهاش حرف بزنم رزی قبول کرد رفت بیرون
دیدم بلند شد و منو دید یک دفعه گریه کرد و گفت من که عاشقت بودم ولی تو دوسم نداشتی دیدم یه برگه داد برگه ی طلاق بود گذاشت رو میزم من هم تعجب کردم دستشو گرفتم و درو قفل کردم گفتمش اجازه نمیدم فقط بخاطر چندتا عکس الکی فتوشاپ ولم کنی اون گفت فتوشاپ نه واقعی گفتم اون من نبودم بخدا گفت خودت گفتی که هستی گفتم من فقط نا راحت بودم از دستت و دیدم ا.ت رفت گفت بهم باید وقت بدی واسه دو روز بعد میام طلاقتو میگیرم و رفت خونه خواهرشینا یه روز گذشت زنگ زدم به خواهر ا.ت یعنی رزی برداشت گفت بله گفتم تهیونگم گفت اقا تهیونگ بیاین یه سر ا.ت بزنین که ا.ت داشت خودکشی میکرد ولی دیدمش قطع کردم سریع خودمو رسوندم خونه رزی و رزی گفتم میتونی بری بیرون فقط برای یه ساعتی تا من باهاش حرف بزنم رزی قبول کرد رفت بیرون
۱۰.۶k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.