معجزه من
معجزه من
پارت۲۷
پرستار: بیمارتون بیهوش امده میتونید برین بیبینش
رفتم رامتین دیدیم و دکتر مرخصش کرد سریع اونم به اسرار رامتین منم رفتم خونشون
رامتین: النا میتونم باهات تنهایی صحبت کنیم
النا:اره
رفتیم تو اتاق رامتین و نشستیم
رامتین:بهم یک قول میدی؟
النا:چی قولی؟
رامتین:اگه یک روزی رفتم و برنگشتم مراقب مهگل باش نزار اصلان اذیتش کنه براش مثل یک مادر یک خواهر یک رفیق باش
النا:کجا مگه میخوای بری این چی حرف هایی ک میزنی
رامتین:هیس هیچی نگو فقط گوش کن،بهم قول بده ک با کسی ک لیاقتو داره ازدواج کنی قول بده ک بخاطر پول با کسی ک دوست نداره ازدواج نکن،مراقب خودت باش قول بده ک گریه نکنی خب
النا:بابا این چی حرف هایی ک میزنی
رامتین:قول میدی بهم؟
النا اروم سرشو پایین تکون میده ک رامتین بلند میشه میره زیرزمین،مهگل میاد جای النا
مهگل: چرا گریه میکنی النا
(نویسنده:منم گریه ام گرفت)
النا: داداشت کجا میخواد بره مهگل؟
مهگل: هیچا جای نمخواد بره
النا:اگه میدونی تروخدا بهم بگو
مهگل:بخدا هیچی نمدونم ولی میدونم جای نمخواد بره
(۱ماه بعد)
(النا)
۱ماه گذشته بود تو این یک ماه رامتین اصلا منو محل نمداد هی ازم دوری میکرد خودشو از من قایم میکرد این خیلی حالمو بد کرده بود همش تو خودم بودم و همیشه بی جون بودم
پارت۲۷
پرستار: بیمارتون بیهوش امده میتونید برین بیبینش
رفتم رامتین دیدیم و دکتر مرخصش کرد سریع اونم به اسرار رامتین منم رفتم خونشون
رامتین: النا میتونم باهات تنهایی صحبت کنیم
النا:اره
رفتیم تو اتاق رامتین و نشستیم
رامتین:بهم یک قول میدی؟
النا:چی قولی؟
رامتین:اگه یک روزی رفتم و برنگشتم مراقب مهگل باش نزار اصلان اذیتش کنه براش مثل یک مادر یک خواهر یک رفیق باش
النا:کجا مگه میخوای بری این چی حرف هایی ک میزنی
رامتین:هیس هیچی نگو فقط گوش کن،بهم قول بده ک با کسی ک لیاقتو داره ازدواج کنی قول بده ک بخاطر پول با کسی ک دوست نداره ازدواج نکن،مراقب خودت باش قول بده ک گریه نکنی خب
النا:بابا این چی حرف هایی ک میزنی
رامتین:قول میدی بهم؟
النا اروم سرشو پایین تکون میده ک رامتین بلند میشه میره زیرزمین،مهگل میاد جای النا
مهگل: چرا گریه میکنی النا
(نویسنده:منم گریه ام گرفت)
النا: داداشت کجا میخواد بره مهگل؟
مهگل: هیچا جای نمخواد بره
النا:اگه میدونی تروخدا بهم بگو
مهگل:بخدا هیچی نمدونم ولی میدونم جای نمخواد بره
(۱ماه بعد)
(النا)
۱ماه گذشته بود تو این یک ماه رامتین اصلا منو محل نمداد هی ازم دوری میکرد خودشو از من قایم میکرد این خیلی حالمو بد کرده بود همش تو خودم بودم و همیشه بی جون بودم
۶.۴k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.